مطالب زیبا و علمی و ایامیدانید هایی که در هیچ وبلاگی پیدانمی شود
تاریخ : یک شنبه 27 ارديبهشت 1394
نویسنده : امیرحسین ناجی

کوروش کبیر هخامنشی*این منم کوروش پسر ماندانا و کمبوجیه، پادشاه پهناورترین سرزمین‌های آدمی، از بلندی‌های پارسوماش تا بابل بزرگ.
که جز آزادی آواز دیگری نیاموخته‌ام و آواز دیگری نخواهم آموخت.
هشدارتان می‌دهم او که به کشتن آزادی بیاید هرگز از هوای اهورا خوشبو نخواهد شد. بخشوده نخواهد شد. بزرگ نخواهد شد.
این سخن من است.

 

من به یقین و عدالت باور دارم.
من زندگی‌ها خواهم ساخت،
خوشی‌های بسیار خواهم آورد،
و ملتم را سربلند ساحت زمین خواهم کرد.
زیرا شادمانی او شادمانی من است. سلوک سربازان من سلوک پارسیان سرزمین من است.
ما برای آزادی مردمان آمده‌ایم،
تباهی و تیرگی از ما نیست،
وحشت و شقاوت از ما نیست،
تازیانه و تجاوز از ما نیست،
ما آورندگان آزادی مردمان هستیم.
تنها ترانه و شادمانی باشد. همین و دیگر هیچ…
این فرمان من و فرمان فرشتگان زمین است.
من پیام‌آور امید و شادمانی را دوست می‌دارم.
پیروزی باد بر سکون سایه را دوست می‌دارم، وزیدن زنده گندم زاران را دوست می‌دارم، خنیاگران و گهواره بانان را دوست می‌دارم،
محبت مردمان و آزادی آوازشان را دوست می‌دارم.
من راستی و درستی را دوست می‌دارم.
پس ای ستم‌دیدگان فراوانی و خوشی‌هایتان بسیار باد،
فرزندان برومند و برکت نانتان بسیار باد،

تمدن ما یگانه ها
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ : شنبه 26 ارديبهشت 1394
نویسنده : امیرحسین ناجی

این بیت یکی از بیت های نامور ادب پارسی است که بسیاری از ایرانیان آن را در ویر (ذهن) خود دارند و با شنیدن نام فردوسی آن را بر زبان می رانند. این بیت نامور در نوشتار اصلی شاهنامه نیست؛ با بررسی و نگرش به نمونه های (نسخه های) شاهنامه؛ این بیت در شاهنامه های: چاپ مسکو ؛ چاپ ژول مول ؛ شاهنامه ویرایش مهدی قریب ؛ شاهنامه ویرایش خالقی مطلق ؛ شاهنامه ویرایش فریدون جنیدی ؛ شاهنامه ی امیربهادری(امیرکبیر) ؛ شاهنامه ی بایسنقری، در متن اصلی یافت نشد و تنها در مقدمه ی منثور برخی از این نمونه ها، در سروده هایی که هجو نامه ی فردوسی خوانده می شود، جای داشت. ناگفته نماندکه هر ایرانی که یکبار شاهنامه را خوانده باشد و با گفتار آهنگین فردوسی آشنا باشد، به خوبی در می باید که دست کم ۹۰% این هجر نامه از فردوسی نیست..

به هر روی بیت بالا به باور بسیاری از شاهنامه پژوهان از آنِ فردوسی نیست؛ اما اگر بپنداریم که بیت بالا سروده ی خود فردوسی است و یا سروده ی یک ایرانی میهن دوست دیگر، نخستین نتیجه ای که هر ایرانی از آن می گیرد این است که فردوسی می گوید زبان پارسی را زنده کرده است… اما این یک ساده انگاری و ظاهر نگری است. از آن روی که مردمان امروز ایران از واژگان کهن پارسی و دستور پارسی سره دور شده اند؛ برخی از ابیات شاهنامه را دگرگون معنی می کنند.

  • معنی درست بیت اشاره شده:

بسی رنج بردم در این سال سی = در این سی سالی که از سرایش شاهنامه میگذرد رنج های فراوانی بردم
عجم زنده کردم بدین پارسی = ایران و تاریخ ایرانیان را با گفتار پارسی زنده کردم

چنانکه می بینیم، منظور در مصرع دوم زنده کردن زبان پارسی نیست؛ منظور زنده کردن تاریخ عجم (عجم = ایرانیان) با گفتار شیرین پارسی است. چنانکه در بخش های دیگری از شاهنامه می بینیم که فردوسی از گفتار های پهلوی یاد می کند.

نگه کن سحرگاه تا بشنوی / ز بلبل سخن گفتن پهلوی

پس از تازش اعراب، ایرانیان به کلی تاریخ خویش را فراموش کردند. تا بر آمدن یعغوب لیث صفاری و ابومنصور عبدالرزاق ایرانیان از گذشته خویش آگاهی درستی نداشتند. بسیاری از اسناد ملی ایرانیان نابود و ناپدید شده بود؛ تا آنکه این دو برآمدند و آتش میهن دوستی را در جان ایرانیان بر افروختند و دستور به گردآوری نامه های کهن ایران برای نگارش تاریخ ایران باستان دادند؛ سپس دقیقی و فردوسی پدید آمدند و آن را به شعر در آوردند و جان و روان ایرانیان را نورانی کردند.

ناگفته نماند، با نگرش بر این بیت هرگز نباید گمان برد که فردوسی (اگر این بیت از او باشد) منت بر سر ایرانیان می گذارد، زیرا به گفته ی خود او رنج بردن برای دانش سزاوار است:

به رنج اندر آری تنت را رواست / که خود رنج بردن به دانش، سزاست

 

گوشزد » رنج بردن در شاهنامه به معنی کار و کوشش هم بسیار بکار رفته است

تمدن ما یگانه ها
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ : شنبه 26 ارديبهشت 1394
نویسنده : امیرحسین ناجی

آنگاه که مردمانی دارای بیرق – ارتش و پادشاه و نماینده می شوند میتوان گفت که آن زمان نقطه آغاز تمدن آن کشور است .
پرفسور آرتور کریستنسن

درفش کاویانیدرفش کاویانی

 

  • سرآغاز پیدایش تمدن ایران زمین ( ایرانشهر – ائیرینه – ائیرینه وئیجه )

کلمه آریا در فارسی باستان و سانسکریت ایری و در اوستا ائیریه نامیده می شود . خود کلمه ائیریه در چم نجیب و شریف است . نام ایران کنونی نیز برگفته شده از ائیرینه است که در چم ( معنی ) سرزمین آریایها گفته می شود . مهم ترین اقوام آریایی به شرح زیر بوده اند : آتروپاتان ( آذربایجان کنونی ) , سوزیانا ( خوزستان ) , کردستان (مادها ) سمرقند , بخارا , تاجیکستان و . . . مساحت سرزمین های نژاد ایرانی با احتساب تاجیکستان , افغانستان , قفقاز و ایران در حدود دو میلیون ششصد هزار کیلومتر است . که در گذشته نه چندان دور با بی لیقاتی حکام وقت از دست رفت . که امید داریم آیندگان با درایت و تقویت نیروی ایرانی همه آنان را پس بگیرند . مورخین آغاز مهاجرت آریاها به ایران را در حدود هفت هزار سال پیش دانسته اند . این قوم دسته ای از اقوام هند و اروپایی هستند که امروزه در هند , آلمان , یونان , روم و . . . ساکن هستند . قمستی که در ایران ساکن شدند امروزه ایرانیان را تشکیل می دهند و قمستی دیگر از هم وطتنان ما امروزه در هند ساکن شده اند . زیرا پس از یورش تازیان به ایران و گرفتن خراج ها سنگین و تحت فشار بودن دینی , آنان مجبور به ترک وطن گشتند .در کتابهای دینی ایران باستان پیدایش نخستین انسان را در ایران دانسته اند . به عباریتی دیگر جایگاه ادیان کنونی جهان ایران است . ایرانیان باستان کیومرث را نخستین انسان دانسته اند . سپس این باور به اسلام و دیگر ادیان کشانده شده و به نامهای دیگر مانند آدم و حوا معرفی شده اند . در فروردین یشت بند هفتاد و هشت کیه مرتن که د رفارسی کیومرث خوانده می شود آمده است . نخستین کسی است که منش اهورامزدا را دریافت کرد و از او ممالک آریایی پدید آمد . در بندهش نیز آمده است که نخستین بشر که اهورامزدا او را بیافرید کیومرث است . در کتابهای ایران باستان آمده است کیومرث مدت سی سال در کوهساران زندگی نمود و بهنگام مرگ از صلب او نطفه ای فرو ریخت . نطفه به خاک افتاد و پس از چهل سال ساقه ای روئید و از آن درخت دو انسان پدید آمد . اعتقاد کنونی ایرانیان که از خاک بر آمده ایم و بر خاک خواهیم رفت نیز از همین نوشته های دینی ایرانی است . فردوسی بزرگ نیز بر این باور بوده است که نخستین انسان و نخستین پادشاه سرزمینهای ایران کیومرث است . به جرات می توان گفت که ایران مهد و ریشه همه ادیان جهان است . باورهای یکتاپرستی , پیدایش انسان , جهان آخرت , کردار نیک , گفتار نیک , پندار نیک و . . . همه شواهد امروزی حاکی از آن است که ایران نخستین جایگاه ادیان جهان است . به هر روی سخن را به پیدایش بیرق ایران سوق میدهیم . نخستین پیدایش پرچم در سرزمینهای ایرانی .

  • مفهوم بیرق و هدف از تشکیل آن

بیرق یا پرچم یا درفش یک کشور به علامتی گفته می شود که نشان از مظهر تمدن و ملیت آن کشور دارد . بیرق عموما توسط فرمانده قوا یا
پادشاه هر کشوری در لشگر کشی ها استفاده می شده است . پرچم هر کشوری جهت رمز اتحاد بین مردمان آن کشور است که ریشه آن کاملا
در پیشینه فرهنگی آن کشور دارد . این نشان برگفته شده از باورها , عقاید , آداب و رسوم نیاکان آن کشور , هویت و روحیه ملی مردمان آن
کشور است .

  • واژه درفش در گذر تاریخ :

پیش از اسلام = درفش شکوهمند کاویانی
اوایل اسلام = ربیت و علم ولوا
در زمان مغول = منجوق
در زمان قاجار = بیرق
در زمان پهلوی = پرچم

  • پرچم ایران در زمان شاهنشاهی پیشدادی و کیانی

درفش شکوهمند و سرفراز کاویانی

بیشینه پرچم ایراندرفش کاویانی بیگمان یکی از پرارزشترین پرچمهای جهان است که از روز آفرینش آدمی و خوی شهریگری (تمدن) گرفتن، بر افراشته شده
است. زیرا این پرچم چندین برتری به همه پرچمهای جهان دارد و فرادادهایی (امتیازاتی) که در آن است در هیچیک از دیگر پرچمها در
سراسر جهان یافت نمیشود .
* این پرچم از دل توده های مردم بیرون آمده و از یک پیشبند چرمی آهنگری دلاور که برای درهم کوبیدن ستم و شکنجه بیدادگران تازی
به پا خواست، فراهم آمده است
* این پرچم مردمی است و بدست مردم ساده ولی دلیر کوچه و خیابان درست شده و پرچم رسمی کشور بشمار آمده و پذیرفته گشته است.
ولی همه پرچمهای دیگر جهان پیمانی (قراردادی) میباشند که از سوی گردانندگان کشور ساخته و پرداخته و به مردم پذیرانده شده اند. تا
جایی که من بیاد می آورم هیچ پرچمی در جهان با رأی مردم و همه پرسی برپا نشده است. ازین رو کمتر خواسته مردم در آنها نمایان است.
ولی درفش کاویانی بدست مردم ساخته شده و از میان آنها بیرون آمده است
* هر کشوری پس از گزینش پرچم برای رنگها و نشانه های آن درونمایه هایی برگزیده است. ولی درفش کاویانی هنگام برافراشته شدن همه
درونمایه (معنا و محتوا) خود را بهمراه داشت؛ زیرا در پیکار با دشمن خونخوار و برای سرنگونی او پیشاپیش مردم به پا خواسته به جنبش و
چرخش درآمد
* این پرچم برای آزادی ایران زمین از دست بیگانگان چیره برآن از دل توده های به خروش آمده برپا گردید
* این پرچم زنده کننده ابرتنی، والایی و گران منشی (غرور) درهم کوبیده و نابود شده ایران وایرانی است

* این پرچم کهن ترین پرچم جهانی میباشد و به دست ایرانیان عامه برافراشته شده است
پس در جهان هیچ پرچمی را نمیتوان یافت که اینهمه فراداد، بویژه فراداد نبرد با اهریمن و سرکوبی بیدادگری و رهایی کشور ازدست دشمن…
همه را با هم داشته باشد .
* نشان غرور و سربلندی ملت ایران در میان یونانیان و رومیان و ملتهای باستانی آن روزگار دارد .
* نماد سپاس از گذشتگان کشورمان است و ترجیح ندادن هیچ فرهنگی را به فرهنگ کهن نیاکانمان
* یکپارچگی و اتحاد اقوام مختلف و کهن ایرانی و ایجاد یک امپراتوری قدرتمند در برابر استکبار جهانی است
* تندیس و نماد شش هزار سال پادشاهی ایران و شکوه ارتش شاهنشاهی ایران در جهان است

تاریخ نویسان در باره درفش کاویانی چه مینویسند؟

تاریخ طبری مینویسد که درفش کاویانی از پوست شیر بود و پادشاهان آنرا به زیب و زیور بیاراستند و زر و سیم و گوهر بر آن پوشاندند، آنرا " اختر کاویان" نیز مینامند که جز در کارهای بزرگ نمی آورند و جز برای شاهزاده ای که به کارهای بزرگ فرستاده میشد، بر نمی افراشتند
مسعودی در " مروج الذهب " آنرا از پوست پلنگ میداند که بر چوبهای بلند می آویختند. او درازیش را دوازده و پهنایش را هشت ارش نوشته
است هر ارش از نوک انگشت تا آرنج دست در " برهان قاطع " و " فرهنگ جهانگیری" آمده است که درفش کاویانی چرمی از پوست پلنگ یا ببر بوده که آهنگران هنگام کار بر میان میبستند و کاوه آهنگر آنرا بر سر نیزه کرد و به نبرد با ضحاک پرداخت استاد " اسکارمن" مینویسد که از سنجش سه بن مایه به دست آمده، تخته سنگ کنده کاری شده پمپیی، سکه های دودمان " فرته کاره " و شاهنامه فردوسی چنین برمی آید که درفش کاویانی تکه چرمی پاره چهارگوشی بوده که بر بالای یک نیزه آویخته شده و نوک نیزه از پشت آن بسوی بالا نمودار بوده ست. بر روی این چرم آراسته به پرنیان و ابریشم وگوهرهای ناب، ستاره ای میدرخشیده است. این درفش چهار پره داشته است که در هسته آن دایره کوچکی دیده میشود و دربالای آن همین دایره به چشم میخورد. در بخش پایینی چرم، چهار رشته نوار به رنگهای گوناگون سرخ و زرد و بنفش آویخته شده است که در نوک آنها گوهرهای ناب آویزان میباشند . در نمایشگاه باستانی لوور پاریس در بخش ایران کاسه هایی یافت میشوند که در ته آن درفش کاویانی کشیده شده و بر روی آنها نوشته شده است: ۴۶٠٠ سال پیش از زادروز مسیح؛ بدینگونه دست کم کهن بودن درفش کاویانی تا ۶۶٠٠ سال پیش میرد . فردوسی بزرگ زمان درفش کاویانی را با احتساب نخستین شاهنشاهی ایرانی ( پیشدادی و کیانی ) در همین حدود دانسته است .

فردوسی بزرگ :          میان سپاه کاویانی درفش
                               به پیش اندرون تیغهای بنفش

                               درفش شاهنشاه با بوق و کوس
                               پدید آمد و شد زمین آبنوس
                              یکی زرد خورشید پیکر درفش
                              سرش ماه زرین غلافش بنفش

  • منابع دینی ایران درباره درفش ملی :

در کتابهای دینی ایران باستان که قدمتش به بیش از سه هزار سال می رسد آمده است :
* فروهرهای نیک توانای پاک مقدس را می ستاییم که لشگر بیشمار بیارایند و سلاح به کمر بسته با درفشهای برافراشته درخشان خود . (ایضا در کرده بیست و نه )
* فروهر های پاکدین سام گرشاسب گیسوان دارنده مسلح به گرز را می ستاییم . او را که برای مقاومت در برابر دشمنان بازوان قوی دارد و با
سنگ فراخ و با درفشهای پهن با درفش های برافراشته با درفشهای گشوده و سرافراز برای مقاومت کردن در برابر راهزنان ویران کننده و
هولناک می شود . ( همان یشت بند صد و سی و نه )
* پس اهوره مزده گفت اگر مردمان بهرام اهورا را چنان که شایسته است نیایش کنند بر طبق بهترین راستی بجای آورده شده هر آئینه به
ممالک ایران لشگر دشمن داخل نشود نه سیل نه زهر و نه گردونه های دشمن و نه بیرقهای برافراشته . . . ( بهرام یشت )

  • درفش کاویانی چگونه برپا گردید؟

فردوسی توسی استاد سخن و قهرمان سترگ پیکارجوی تاریخ ایران که با قلم منش زخم خورده ایرانیان را مرهم نهاد و درمان کرد و آنها را به
منش از دست رفته شان آگاه نمود و به خویشتن خویش برگرداند، از درفش کاویانی بارها از " اختر کاویانی" یاد کرده است و در برپا خیزی "
کاوه آهنگر" چگونگی درست شدن آنرا بازگو میکند که چنین است . پس از آنکه کاوه آهنگر در بارگاه ضحاک ماردوش، به بزرگان بیخرد پیرامون ضحاک میتازد و نامه ای را که آنها برای این خونخوار بیدادگر دستینه (امضا) کرده و او را مردی نیکوکار، نیک سرشت، برجسته و مردمدار شناسانده بودند، از هم میدرد، همراه فرزندش از بارگاه بیرون میرود و به میان توده های به خشم آمده میدود و با پاره کردن پیشبند چرمین خود و بر نیزه کردن آن، پیکاری سهمگین و دشمن کوب را پی میریزد که در این باره فردوسی بزرگ چنین میسراید:

چو کاوه برون شد ز درگاه شاه
بر او انجمن گشت بازارگاه
همی بر خروشید و فریاد خواند
جهان را سراسر سوی داد خواند
از آن چرم کاهنگران پشت پای
بپوشند هنگام زخم درای
همان کاوه آن بر سر نیزه کرد
همانگه ز بازاز برخواست کرد

کاوه بسوی فریدون می شتابد و او را می یابد و به یاری مردم او را پادشاه ایران زمین می خوانند. از اینرو فریدون با رایزنی مردم با درفش
کاویانی که برسر نیزه به جنبش درآورده بودند به همراه مردم پر خروش بر اریکه شاهنشاهی ایران نشست سپس مردمان وی غوته ور در زر
وسیم گوهری تابناک میکند.

بدانست خود که فریدون کجاست
سراندر کشید و همی رفت راست
بیامد به درگاه سالارنو
بدیدنش آنجا و برخاست غو
چو آن پوست بر نیزه بردید کی
به نیکی یکی اختر افکند پی
بیاراست آنرا به دیبای روم
ز گوهر بر و پیکر و زرش بوم
فروهشت زو سرخ و زرد و بنفش
همی خواندش کاویانی درفش

اسدی توسی نیز می گوید :

چو برزد سر از که درفش بنفش
مه نوش شدش ماه روی درفش

این چرم بی ارزش پیشبند آهنگری، بدینگونه برجسته ترین و بزرگترین پدیده فروزانی می گیرد که بر تارک مینشیند و پرتو می افشاند
از آن پس هر پادشاهی که به تخت مینشیند و تاج شاهی بر سر مینهد به آن سوگند یاد میکند و بر پهنه آن زر و گوهر می افشاند و بر آن ارج
بیکران مینهد و آنرا میستاید و بر فراز سر ی افرازد و آنرا نماد شکوهمند آزادی و یکپارجگی و نیرومندی کشور بشمار می آورد
از آن پس هرآنکس که بگرفت گاه
به شاهی به سر بر نهادی کلاه
برآن بی بها چرم آهنگران
برآویختی نو به نو گوهران
ز دیبای پرمایه و پرنیان
بر آنگونه گشت اختر کاویان
که اندر شب تیره، خورشید بود
جهان را ازو دل پر امید ود
بگشت اندرین نیز چندی جهان
همی بودنی داشت اندر نهان

  • مفهوم رنگهای درفش کاویانی

بررسیها و پژوهشگرهای گسترده نشان میدهد که درفش کاویانی چرم پاره چهارگوشی بوده که بر بالای یک نیزه که نوک آن از پشت نمایان
بود، آویزان میشده است. در میان پرچم یک ستاره بزرگ یا چهار پره به چشم میخورد که به چهارگوشه آن پایان میافته است. در بالای آن اختر دیگری یافت میشد که چنبره کوچکی بود بدینگونه در درفش کاویانی دو ستاره در میان و بخش بالایی یافت میشده است. در زیر آن در همه گوشه و کنارهایش، رشته نوارهایی که گویی تا پنج تا میرسید، آویزان بوده است که به زر و سیم و گوهرهای تابناک و ناب زیوربندی شده بودند. رشته های آویزان شده بخش زیرین چرم چهارگوش به سه رنگ سرخ و زرد و بنفش آراسته بودند فردوسی برگزیدن این سه رنگ را از آن فریدون میداند که خود درفش کاویانی را نیز به زیور و دیبای رومی و ابریشم و پرنیان نیز آذین بندی نمود که در همین باره سراییده است:
فروهشت ازو سرخ و زرد و بنفش
همی خواندش کاویانی درفش
. . .
هوا شد بسان پرند درفش
ز تابیدن سرخ و زرد و بنفش

  • درونمایه رنگهای درفش سرفراز کاویانی چیست؟

رنگ سرخ
رنگ سرخ رنگ روز " تیر" سومین روز هفته ایرانیان باستان است که امروز به آن "چهارشنبه" میگویند. " تیر" نام فرشته باران نیز میباشد و به یاری و کوششهای اوست که زمین ازریزش باران بهره مند و کشتزارها و مرغزارها سیراب و سبز و خرم میشوند. این رنگ نماد شکوه و
توانایی، خروش و جوشش، پایداری برای پاسداری و نگهبانی از مرز و بوم است این رنگ بر روی پرچم کنونی که در زمان قاجاریه با دو رنگ دیگر سپید و سبز که نشانه خانواده بنی امیه و بنی هاشم میباشد، دیده میشود رنگ زرد رنگ زرد رنگ روز " مهر" پایان هفته است که امروز به آن " یکشنبه" میگویند. این روز نام فروغ و روشنایی را با خود دارد، زیرا زادروز " مهر تابناک" میباشد. این رنگ نشان پاکی و نیکخواهی، نمایانگر فر و بزرگی، روشنگر گران منشی و سروری و بازگو گر درخشندگی، فروزش و روشنایی است رنگ بنفش رنگ بنفش رنگ " اورمزد" چهارمین روز هفته است که امروز به آن " پنجشنبه" میگویند. این رنگ نشانه جنگاوری و دلیری و نبرد سرسختانه با دشمن و پیکار در راه آزادی کشور و نگهبانی از یکپارچگی و شکوه آن است.

  • سرنگونی درفش کاویانی به دست تازیان بربر

درفش کاویانی که نماد فر و شکوه آزادی سربلندی و بزرگی ایران زمین بود بدبختانه در هزار و چهارسد سال پیش در تازش تازیان به ایران از
دست رستم فرخزاد سپهسالار ارتش ایران بر زمین افتاد و دیگر برافاشته نشد و این اندوه بر دل افسرده ایران پرستان همچنان برجا ماند امروز بسیاری آنرا به دست فراموشی سپرده اند گروهی از آن یاد نمی آورند، دسته ای آنرا نمیشناسند، برخی بی انگار مانده اند… که همه اینها سخت دردآور و تلخ و رنج دهنده اند درباره سرنگونی درفش کاویانی و ارزش آن بلعمی (ترجمه تاریخ تبری رویه ٣٠ ) مینویسد چون مسلمانان خزینه ملوک عجم غارت کردند، آن درفش پیش عمرابن الخطاب بماند. پس فرمود تا آن گوهرها بگشادند و آن پوست . بسوختند طبری در " تاریخ طبری" رویه ١۶٠٠ تا ١۶٠٣ پوشینه چهارم مینویسد که در جنگ قادسیه ضررین الخطاب، درفش کاویانی را از ایرانیان به تاراج گرفت و دیگر تازیان آنرا به سی هزار درهم خریدند تا پاره پاره کنند و به فروش برسانند. بهای درفش کاویانی هزار هزار و دویست هزار
درهم بود . مسعودی (مروج الذهب و معادل الجوهر رویه ٨٢ و ٨٣ ) مینویسد : تا زمان یزدگرد سوم آنرا با رستم فرخزاد به سال ١۶ هجری برای جنگ به قادسیه فرستاد و رستم کشته شد، درفش بدست ضررین الخطاب فهری افتاد و به در هزار هزار دینار تقویم شد. بقولی تصرف درفش بروز فتح مدائن و بقولی به روز فتح نهاوند در سال ١۶ یا ٢٠ هجری بود ثعالبی (غرر اخبار ملوک الفرس، رویه ٣٢ تا ٣٩ ) مینویسد . درفش کاوه پس از پیروزی فریدون به زر و گوهر آراسته شد، علم مقدس ایران بود تا در جگ قادسیه بدست تازیان از قبیله نخع افتاد. سعدابن
وقاص آنرا جزو ذخایر و جواهر یزدگرد نزد عمرابن الخطاب فرستاد. عمر امر کرد که آنرا از چوبه برگرفتند و خود درفش را پاره پاره کرد و در میان مسلمانان تقسیم کردند . نیازی به گفتن نیست که تازیان چه کشتاری از ایرانیان کردند و با آوردن فرهنگ بیابانی خود به سرزمین مهر و مردمی و نیکی و نیکخواهی، چه زشتی و بدبختی و تبهکاریهایی که نیافریدند و چگونه روزگار ایران و ایرانی را سیاه کردند، به گونه ای که پس از هزارو چهارسد سال هنوز نتوانسته ایم از چنگ این خرافات سیاه و از چنگ تازیان و تازی زادگان رهایی یابیم. با فرو افتادن درفش کاویانی و سوزانده شدن آن، گذشته شکوهمند ایران نیز به زیر زبانه های آتش فرو رفت و به خاکستر نشست . امروز روزی است که این درفش سرفرازی که هزار و چهارسد سال است سرنگون شده و با فرو افتادن خود، بدبختی و سیه روزی برای مرم و کشور ما آفریده شده است، دوباره برپا گردد تا فرخندگی و بزرگی و گران منشی از دست رفته دوباره به چنگ آید امیدواریم همه ایران پرستان به یاری برخیزند و برای دوباره زنده کردن دلاوریها و جانباختگان راه ایران زمین نیرو و توانایی مردمی ونیکوخواهانه نیاکان سربلندمان، گذشتها و رادمردیها و مهربانیها و مهرورزیهای بزرگان و بهمنشان نیک نژاد و تباران والاگوهرمان و سرانجام برای سرداران دلیر و سپهسالاران جانباز آریایی که از مرز و بوم مهر و اهورا پاسداری نموده و در این راه گاه جان باخته اند، نماد شکوهمندشان را که به آن سرفراز و خوشبخت بودند و بدست تازیان بدکیش واژگون شده است، از نو برافرازند در این راه جوانان باید پیشگام شوند و درفش کاویانی باید بر دوش دختران و پسران جوان برافراشته گردد. به امید این روز بزرگ.

  • برافراشتن شدن دگر بار درفش کاویانی توسط فردوسی بزرگ

شد درفش کاویانی باز برپا تا کشید
این سوار پارسی ( فردوسی ) رخش فصاحت زیر زین
آنچه گفت اندر اوستا زرتشت و آنچه
اردشیر پاپکان تا یزدگرد به آفرین
زنده کرد آنجمله فردوسی به الفاظ دری
این است کرداری شگرف – این است گفتاری متین

تمدن ما یگانه ها
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ : شنبه 26 ارديبهشت 1394
نویسنده : امیرحسین ناجی

بیشینه پرچم ایرانگفته هرودوت و گزنفون ارتش ایران در زمان کورش بزرگ و داریوش بزرگ دارای نشانهای برافراشته ای بودند که در راس سپاه قرار می گرفته است . هرودوت می نویسد زمانی که خشیارشا بزرگ به اندیشه انتقام از یونانیان افتاد و راهی آنجا شد در راه در نزدیکی هلسپونت خورشید گرفت و خشیارشا از این علامت برافروخته شد و موبدان و مردان دینی را صدا نمود و از آنان تعبیر این کار را خواست . پیشگویان و موبدان گرفته شدن خورشید را علامتی بدهنگام برای یونانیان نامیدند . پس او به عزمی راسخ تر روانه یونان شد.

 

بیشینه پرچم ایراندرفش شکوهمند ارتش شاهنشاهی کورش بزرگ

* گزنفون در کتاب آناباسیس خود اشاره نموده است که درفش شاهنشاه ایران عقابی زرین با بالهای گشوده است که بر نوک نیزه قرار گرفته
است. به گفته مورخین این درفش از طلا ساخته شده بوده و بر سر نیزه ای بلند واقع گشته است که در نبردهای ایران با کشورهای دیگر و در
جشنهای ملی ایران به احتزاز در می آمده است .
* زوناراس مورخ نامدار قرن دوازه میلادی بیرق ایران در دوره پیش از کورش بزرگ را ماه و عقابی که خورشید برابر او بوده ذکر کرده است .
بعدها در دوره شاهنشاهی جهانی هخامنشی خورشید و شیر از نمادهای قدرت و شکوه و بزرگی ملت ایران می گردد . "کنت کورس" نیز بر
خورشید را نماد شکوه و نورانی بودن شاهنشاهی ایران دانسته است . شیر نیز از دیگر نماد های ملی ما است . بنا به سنگ نگاره های تخت
جمشید شیر نماد ایران و گاو یا حیوانات دیگر نماد کشورهای دیگر است . عده ای نیز بر این باور هستند که شیر نشان از به پایان رسیدن
زمستان و آمدن بهار دارد که زیاد منطقی به نظر نمی آید.

بیشینه پرچم ایرانجام کشف شده از نبرد مرد یونانی و مرد پارسی و درفش ایرانیان

  • پرچم در زمان شاهنشاهی و امپراتوری اشکانی

با اندوه بسیار بدلیل آنکه شاهنشاهان اشکانی تاریخ و اقدامات خود را گسترده تبلیغ نکرده بودند و همان اسناد اندکی که از آنان به جای مانده
است توسط دودمان شاهنشاهی ساسانی نابود گشت اطلاعات ما در این باره بسیار اندک است . ولی آنچه که مورخین از خرابهای معابد و
کاخهای آنان بدست آورده اند درفش ارتش شاهنشاهی و کشوری ایران بنفش و احتمالا با طلا و نقره مزین شده بوده است . پارت ها بدون
تردید در قرن دوم میلادی دارای بیرقی ابریشمی بسیار شکوهمند بوده اند . زیرا رومیان بارها در کتب خود بر شکوه این بیرق غبطه خورده اند
. روی آن نقش اژدهایی نقش بسته بوده . این درفش در بالای نیزه ای بلند قرار داشته است که عده ای بر این باور هستند عقاب در زمان
اشکانیان نیز از مظاهر قدرت و شکوه کشوری بوده است.

  • پرچم در زمان شاهنشاهی و امپراتوری ساسانی

در سنگ نگاره های شاهنشاهان ساسانی , چندین بیرق ملی به جای مانده است که در هنگام تاجگذاری و لشگر کشی ها برافراشته می شده
است . در بیشابور سنگ نگاره ای وجود دارد که متعلق به شاهنشاه شاهپور دوم است . پرفسور هرتزفلد آنرا رمز گشایی نمود و درفش ملی
ایران را در آن روزگار بیرقی بلند با پارچه ای دراز تشخیص داد .

بیشینه پرچم ایراننقاشی ای از کتیبه های ساسانی و درفش کاویانی در بیشابور

آمین مارسلن مورخ نامدار رومی در مورد بیرق ایران در زمان شاهنشاهان ساسانی نوشته است : وقتی ایرانیان می خواسته اند وارد نبرد با
دشمنان شوند بیرق آتشین خود را بلند می نمودند و در مواردی خود شاهنشاه در راس سپاه وارد کارزار می شد .
پرچم شاهنشاه بهرام چهارم از یک میله افقی بلند که دو شراره ضخیم به آن آویخته شده بوده تشکیل گردید بود . در بالای آن حلقه ای
کوچک قرار داشت . به عبارتی میتوان گفت که هر یک از شاهنشاهان ایران در زمان ساسانی درفش مخصوص خود داشتند ولی در باطن
همگی شبیه به یکدیگر و در کل شبیه همان درفش کاویانی است .

بیشینه پرچم هزاران ساله ایراندرفش ملی کاویانی

* کریستنسن در کتاب تاریخ ساسانیان درباره بیرق ایران نوشته است : هر کدام از قسمت های ارتش شاهنشاهی ساسانی را گند می نامیده اند
. تقسیمات کوچکتر از آنرا درفش و از آن کوچکتر را وشت میخوانده اند . هر درفش ( یا قسمتی از سپاه ) بیرق خواصی داشته اند که شبیه
مربعی بوده است که بر فراز میله ای بلند قرار داشته است . بعضی از شاهنشاهان در میان سپاه بروی تختی زرین می نشسته اند که درفشهای
گوناگونی در کنار تخت وی به احتزاز در آمده بوده و بعضی دیگر سوار بر اسب در راس ارتش قرار داشته اند .
* در کتیبه ارزشمند نقش رستم که صحنه به خاک افتادن امپراتور روم ( والرین ) در برابر شاهنشاه ایران را نشان می دهد شاهپور اول با
قدرت و شکوهی بی مانند بر روی اسبی نشسته است و امپراتوری روم در برابرش به خاک افتاده و درخواست پوزش نموده . در پشت این سنگ
نگاره و در پشت نقش شاهپور پارچه ای موج دار دیده می شود که همان بیرق و درفش ایران است .

تمدن ما یگانه ها
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ : شنبه 26 ارديبهشت 1394
نویسنده : امیرحسین ناجی

بیشینه پرچم هزاران ساله ایراناستوانه پادشاه میتانی به سال ۱۴۵۰ پیش از میلاد درباره نماد شیر و خورشید

شیر و خورشید نیز بی گمان یکی دیگر از نشانها های ملی ایران است که سابقه ای بسیار کهن دارد . کهن ترین پیشینه این اثر ملی مربوط به استوانه ای است مربوط به پادشاه سوسه تر پادشاه میتانی است که در حدود ۱۴۵۰ سال پیش از میلاد سلطنت می کرده است . در این استوانه شکل خورشید با بالی گشوده نمایان است و میله ای در وسط آن قرار دارد و دو شیر در طرفین آن واقع است . آثار دیگر هخامنشان و چندین سنگ نگاره از شیر نشان از قدرت کشور ایران دارد . همانطور که بسیار از کشورها نمادی از حیوانات را برای خود می دانند ایران پس از اسلام شیر و خورشید باستانی را که در گذشته و شاهنشاهان باستانی نیز مورد احترام و نماد قدرت بوده را برگزیده اند.

 

بیشینه پرچم هزاران ساله ایراننگاره ارزشمند تندیس میترا و شیر و خورشید باستانی – موزه آرمیتاژ لنین گراد – با سال ۴۰۰ پیش از میلاد

  • نخستین تصویر بر روی پرچم ایران

در سال ۳۵۵ خورشیدی ۹۷۶ میلادی که غزنویان، با شکست دادن سامانیان، زمام امور را در دست گرفتند، سلطان محمود غزنوی برای نخستین بار دستور داد نقش یک ماه را بر روی پرچم خود که رنگ زمینه آن یکسره سیاه بود زردوزی کنند. سپس در سال ۴۱۰ خورشیدی(۱۰۳۱ میلادی ) سلطان مسعود غزنوی به انگیزه دلبستگی به شکار شیر دستور داد نقش و نگار یک شیر جایگزین ماه شود و از آن پس هیچگاه تصویر شیر از روی پرچم ملی ایران برداشته نشد تا انقلاب ایران در سال ۱۹۷۹ میلادی.

  • افزوده شدن نقش خورشید بر پشت شیر

در زمان خوارزمشاهیان یا سلجوقیان سکه هائی زده شد که بر روی آن نقش خورشید بر پشت آمده بود، رسمی که به سرعت در مورد پرچمها نیز رعایت گردید. در مورد علت استفاده از خورشید دو دیدگاه وجود دارد، یکی اینکه چون شیر گذشته از نماد دلاوری و قدرت، نشانه ماه مرداد ( اسد ) هم بوده و خورشید در ماه مرداد در اوج بلندی و گرمای خود است، به این ترتیب همبستگی میان خانه شیر ( برج اسد ) با میانه تابستان نشان داده می شود. نظریه دیگر بر تاًثیر آئین مهرپرستی و میترائیسم در ایران دلالت دارد و حکایت از آن دارد که به دلیل تقدس خورشید در این آئین، ایرانیان کهن ترجیح دادند خورشید بر روی سکه ها و پرچم بر پشت شیر قرار گیرد.

  • پرچم در دوران صفویان

در میان شاهان سلسله صفویان که حدود ۲۳۰ سال بر ایران حاکم بودند تنها شاه اسماعیل اول و شاه طهماسب اول بر روی پرچم خود نقش شیر و خورشید نداشتند. پرچم شاه اسماعیل یکسره سبز رنگ بود و بر بالای آن تصویر ماه قرار داشت. شاه طهماسب نیز چون خود زاده ماه فروردین ( برج حمل ) بود دستور داد به جای شیر و خورشید تصویر گوسفند ( نماد برج حمل ) را هم بر روی پرچمها و هم بر سکه ها ترسیم کنند. پرچم ایران در بقیه دوران حاکمیت صفویان سبز رنگ بود و شیر و خورشید را بر روی آن زردوزی می کردند. البته موقعیت و طرز قرارگرفتن شیر در همه این پرچمها یکسان نبوده، شیر گه نشسته بوده، گاه نیمرخ و گاه رو به سوی بیننده. در بعضی موارد هم خورشید از شیر جدا بوده و گاه چسبیده به آن. به استناد سیاحت نامه ژان شاردن جهانگرد فرانسوی استفاده او بیرق های نوک تیز و باریک که بر روی آن آیه ای از قرآن و تصویر شمشیر دوسر علی یا شیر و خورشید بوده، در دوران صفویان رسم بوده است. به نظر می آید که پرچم ایران تا زمان قاجارها، مانند پرچم تازیان ، سه گوشه بوده نه چهارگوش.

  • پرچم در عهد نادرشاه افشار

بیشینه پرچم هزاران ساله ایرانبیرق نادر لشگر شکن

نادر که مردی خود ساخته بود توانست با کوششی عظیم ایران را از حکومت ملوک الطوایفی رها ساخته، بار دیگر یکپارچه و متحد کند. سپاه او از سوی جنوب تا دهلی، از شمال تا خوارزم و سمرقند و بخارا، و از غرب تا موصل و کرکوک و بغداد و از شرق تا مرز چین پیش روی کرد. او تجاوز افغانها را از ایران کوتاه نمود . در همین دوره بود که تغییراتی در خور در پرچم ملی و نظامی ایران بوجود آمد. درفش شاهی یا بیرق سلطنتی در دوران نادرشاه از ابریشم سرخ و زرد ساخته می شد و بر روی آن تصویر شیر و خورشید هم وجود داشت اما درفش ملی ایرانیان در این زمان سه رنگ سبز و سفید و سرخ با شیری در حالت نیمرخ و در حال راه رفتن داشته که خورشیدی نیمه بر آمده بر پشت آن بود و در درون دایره خورشید نوشته بود: " المک الله " سپاهیان نادر در تصویری که از جنگ وی با محمد گورکانی، پادشاه هند، کشیده شده، بیرقی سه گوش با رنگ سفید در دست دارند که در گوشه بالائی آن نواری سبز رنگ و در قسمت پائیتی آن نواری سرخ دوخته شده است. شیری با دم برافراشته به صورت نیمرخ در حال راه رفتن است و درون دایره خورشید آن بازهم " المک الله " آمده است. بر این اساس میتوان گفت پرچم سه رنگ عهد نادر مادر پرچم سه رنگ فعلی ایران است. زیرا در این زمان بود که برای نخستین بار این سه رنگ بر روی پرچم های نظامی و ملی آمد، هر چند هنوز پرچمها سه گوشه بودند.

بیشینه پرچم هزاران ساله ایرانسپر بدست آمده از ارتش نادر شاه افشار

  • دوره قاجارها، پرچم چهار گوشه

در دوره قاجار که میتوان گفت یکی از ننگین ترین دوره های تاریخی ایران بوده است و ایران به مرز فروپاشی و تجزیه و خرافات های ساختگی مذهبی و هزاران گرفتاری دیگر نائل شد و در دوران آغامحمدخان قاجار، سر سلسله قاجاریان، چند تغییر اساسی در شکل و رنگ پرچم داده شد، یکی این که شکل آن برای نخستین بار از سه گوشه به چهارگوشه تغییر یافت و دوم این که آقامحمدخان به دلیل دشمنی که با نادر داشت سه رنگ سبز و سفید و سرخ پرچم نادری را برداشت و تنها رنگ سرخ را روی پرچم گذارد. دایره سفید رنگ بزرگی در میان این پرچم بود که در آن تصویر شیر و خورشید به رسم معمول وجود داشت با این تفاوت بارز که برای نخستین بار شمشیری در دست شیر قرار داده شده بود. در عهد فتحعلی شاه قاجار، ایران دارای پرچمی دوگانه شد. یکی پرچمی یکسره سرخ با شیری نشسته و خورشید بر پشت که پرتوهای آن سراسر آن را پوشانده بود. نکته شگفتی آور این که شیر پرچم زمان صلح شمشیر بدست داشت در حالی که در پرچم عهد جنگ چنین نبود. در زمان فتحعلی شاه بود که استفاده از پرچم سفید رنگ برای مقاصد دیپلماتیک و سیاسی مرسوم شد. در تصویری که یک نقاش روس از ورود سفیر ایران " ابوالحسن خان شیرازی " به دربار تزار روس کشیده، پرچمی سفید رنگ منقوش به شیر و خورشید و شمشیر، پیشاپیش سفیر در حرکت است. سالها بعد، امیرکبیر از این ویژگی پرچم های سه گانه دوره فتحعلی شاه استفاده کرد و طرح پرچم امروزی را ریخت. برای نخستین بار در زمان محمدشاه قاجار ( جانشین فتحعلی شاه ) تاجی بر بالای خورشید قرار داده شد. در این دوره هم دو درفش یا پرچم به کار می رفته است که بر روی یکی شمشیر دو سر امام علی و بر دیگری شیر و خورشید قرار داشت که پرچم اول درفش شاهی و دومی درفش ملی و نظامی بود در سال ۱۲۵۲ هجری قمری در زمان محمد شاه قاجار نظام نامه ای تدوین شد که درباره پرچم ایران چنین نوشته است : "پس برای هر دولتی نشانی ترتیب داده اند . دولت ایران را هم نشان شیر و خورشید متداول بوده است و هم اکنون نیز همین است . قریب سه هزار سال بلکه بیشتر از زمان زرتشت همین علامت بوده زیرا نشان آفتاب و نیروی شگفت انگیز خداوند است و شیر هم نشان از قدرت و هم برای آنکه اکثر شهرهای ایران در اقلید چهارم واقع است و حرکت شمس هم در فلک چهارم است از این جهت شیر و خورشید را تغییر نداده اند و همان قرار سابق امروز برقرار است ".

پیشینه پرچم هزاران ساله ایرانبیرق فتحلی شاه قاجار

  • امیرکبیر و پرچم ایران

میرزا تقی خان امیرکبیر، بزرگمرد تاریخ ایران، دلبستگی ویژه ای به نادرشاه داشت و به همین سبب بود که پیوسته به ناصرالدین شاه توصیه
می کرد شرح زندگی نادر را بخواند. امیرکبیر همان رنگ های پرچم نادر را پذیرفت، اما دستور داد شکل پرچم مستطیل باشد ( بر خلاف شکل
سه گوشه در عهد نادرشاه ) و سراسر زمینه پرچم سفید، با یک نوار سبز به عرض تقریبی ۱۰ سانتی متر در گوشه بالائی و نواری سرخ رنگ به همان اندازه در قسمت پائین پرچم دوخته شود و نشان شیر و خورشید و شمشیر در میانه پرچم قرار گیرد، بدون آنکه تاجی بر بالای خورشید
گذاشته شود. بدین ترتیب پرچم ایران تقریباٌ به شکل و فرم پرچم امروزی ایران درآمد.با پیروزی جنبش مشروطه خواهی در ایران و گردن نهادن مظفرالدین شاه به تشکیل مجلس، نمایندگان مردم در مجلس های اول و دوم به کار تدوین قانون اساسی و متمم آن می پردازند. در اصل پنجم متمم قانون اساسی آمده بود: " الوان رسمی بیرق ایران، سبز و سفید و سرخ و علامت شیر و خورشید است"، کاملا مشخص است که نمایندگان در تصویب این اصل شتابزده بوده اند. زیرا اشاره ای به ترتیب قرار گرفتن رنگها، افقی یا عمودی بودن آنها، و این که شیر و خورشید بر کدام یک از رنگها قرار گیرد به میان نیامده بود. همچنین درباره وجود یا عدم وجود شمشیر یا جهت روی شیر ذکری نشده بود. به نظر می رسد بخشی از عجله نمایندگان به دلیل وجود شماری روحانی اسلامی در مجلس بوده که استفاده از تصویر را حرام می دانستند. نمایندگان نواندیش در توجیه رنگهای به کار رفته در پرچم به استدلالات دینی متوسل شدند، بدین ترتیب که می گفتند رنگ سبز، رنگ دلخواه پیامبر اسلام و رنگ این دین است، بنابراین پیشنهاد می شود رنگ سبز در بالای پرچم ملی ایران قرار گیرد. در مورد رنگ سفید نیز به این حقیقت تاریخی استناد شد که رنگ سفید رنگ مورد علاقه زرتشتیان است، اقلیت دینی که هزاران سال در ایران به صلح و صفا زندگی کرده اند و این که سفید نماد صلح، آشتی و پاکدامنی است و لازم است در زیر رنگ سبز قرار گیرد. در مورد رنگ سرخ نیز با اشاره به ارزش خون شهید در اسلام، و جان باختگان انقلاب مشروطیت به ضرورت پاسداشت خون شهیدان اشاره گردید. وقتی نمایندگان روحانی با این استدلالات مجباب شده بودند و زمینه مساعد شده بود، نواندیشان حاضر در مجلس سخن را به موضوع نشان شیر و خورشید کشاندند و این موضوع را این گونه توجیه کردند که انقلاب مشروطیت در مرداد (سال ۱۲۸۵ هجری شمسی ۱۹۰۶ میلادی) به پیروزی رسید یعنی در برج اسد(شیر). از سوی دیگر چون اکثر ایرانیان مسلمان شیعه و پیرو علی هستند و اسدالله از القاب امام علی است، بنابراین شیر هم نشانه مرداد است و هم نشانه امام اول شیعیان در مورد خورشید نیز چون انقلاب مشروطه در میانه ماه مرداد به پیروزی رسید و خورشید در این ایام در اوج نیرومندی و گرمای خود است پیشنهاد می کنیم خورشید را نیز بر پشت شیر سوار کنیم که این شیر و خورشید هم نشانه علی باشد هم نشانه ماه مرداد و هم نشانه چهاردهم مرداد یعنی روز پیروزی مشروطه خواهان و البته وقتی شیر را نشانه پیشوای امام اول بدانیم لازم است شمشیر ذوالفقار را نیز بدستش بدهیم. بدین ترتیب برای اولین بار پرچم ملی ایران به طور رسمی در قانون اساسی به عنوان نماد استقلال و حاکمیت ملی مطرح شد.

  • رضا شاه پهلوی و پرچم :

پس از کودتای ۱۲۹۹ شمسی و تغییر خاندان سلطنتی تغییراتی در زمینه بیرق ایران صورت گرفت . در زمان قاجار شیر ها به صورت زنی
دیده می شدند که چشم و ابرو و زلف داشتند . رضا شاه در طی بخشنامه ای دستور داد شیر پرچم را به صورت چهره ای با صلابت و
خشمگین ترسیم نمایند . در زمان وی سه درفش ملی وجود داشت :
پرچم رسمی ایران ( دولتی ) : سبز و سفید و قرمز با شیر و خورشید و تاج سلطنتی و شمشیر
پرچم نظامی : سبز و سفید و قرمز به همراه شیر و خورشیدی و تاج شاهنشاهی که اطراف آنرا برگ خرما گرفته است و شمشیر
پرچم ملی : سبز و سفید و قرمز بدون شیر و خورشید که برای جشنها – موسسات و اماکن برافراشته میشد .

جنس درفش رضا شاه پهلوی از ابریشم به رنگ آبی آسمانی بوده است و در بالای آن آرم شیر و خورشید به همراه تاج سلطنتی و برگ های خرما منقوش بوده است . هر کجا که این درفش برافراشته می شده است به این  معنی  است که خود شاهشناه حضور یافته است و برافراشته شدن آن به عهده ماموران گارد است .مهر سلطنتی رضا شاه پهلوی عبارت است از دو شیر به پا خواسته که یک دست از آنان از تاج شاهنشاهی محافظت می کند و دست دیگر محوطه بیضی شکلی است که در آن نوشته شده بوده "پهلوی شاهنشاه ایران " . این مهر بسیار شبیه به مهر فرزندش است .

  • محمد رضا شاه پهلوی و پرچم :

بیشینه پرچم هزاران ساله ایرانمهر سلطنتی محمد رضا شاه پهلوی

بیشینه پرچم هزاران ساله ایرانپرچم ایران در زمان رضا شاه و محمد رضا شاه پهلوی

  • تاریخچه مهر سلطنتی محمد رضا شاه پهلوی

این نشان بنا به گفته مورخین به زمان شاهنشاهی بهرام گور باز می گردد . بنا به گفته فردوسی بزرگ بهرام گور شاهنشاه ساسانی خود را یکی از وارثان اصلی تاج و تخت کیانی ایران زمین می دانسته ولی میدید که به جای او خسرو به تخت شاهنشاهی رسیده و بزرگان کشور به  او رای داده اند . پس بنای پس گرفتن تاج کیانی از خسرو را گذاشت و به همین جهت تاج شاهنشاهی ایران بنا به درخواست او در وسط میدان شهر گذاشته شد و دو شیر را برای حفاظت از آن رها کردند . مقرر شد هر یک از دو شاهزاده ( خسرو و بهرام ) اگر توانستند تاج شاهنشاهی ایران را از بین دو شیر رها سازند آن شخص پادشاه رسمی ایران خواهد شد . روز موعود خسرو از این کار دوری کرد و ریسک اش را نپذیرفت و میدان به بهرام واگذار شد . بهرام با شجاعت و مهارت و نبردی طولانی توانست تاج را بردارد و در نهایت با گرزی هر دو شیر را از پای در آورد . همین امر موجب گردید از زمان ناصرالدین شاه سرداران و فرماندهان بر کلاه خود همچنین علامتی را نصب کنند . مهر سلطنتی ایران نیز که دو شیر محافظت از تاج شاهنشاهی را بر عهده دارند از ان زمان سرچشمه گرفته است . زیرا خود رضا شاه از سرداران آن روزگار بود و پس از تلاش و لیاقت کافی برای رسیدن به اریکه شاهنشاهی همان نشان را با کمی تغییرات نشان رسمی ایران کرد . امروزه کشور پادشاهی انگلستان نیز نمادی بسیار شبیه به این نشان ایرانی برای خود بر گزیده اند . در سال ۱۳۳۶ منوچهر اقبال، نخست وزیر وقت به پیشنهاد هیاًتی از نمایندگان وزارت خانه های خارجه، آموزش و پرورش و جنگ طی بخش نامه ای ابعاد و جزئیات دیگر پرچم را مشخص کرد. بخش نامه دیگری در سال ۱۳۳۷ در مورد تناسب طول و عرض پرچم صادر شد و طی آن مقرر گردید طول پرچم اندکی بیش از یک برابر و نیم عرضش باشد .

  • پرچم بعد از انقلاب اسلامی :

بیشینه پرچم هزاران ساله ایراندر اصل هجدهم قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران مصوب سال ۱۳۵۸ در مورد پرچم گفته شده است که پرچم جمهوری اسلامی از سه رنگ سبز، سفید و سرخ تشکیل می شود و نشانه جمهوری اسلامی در وسط آن قرار دارد . این کار مبنی بر فرمان روح الله خمینی انجام شد که گفته بود "بیاندازید این شیر و خورشید منحوس را " ولی پس از ۲۷ سال در سال ۱۳۸۴ مجلس شورای اسلامی در "قسمت تحقیقات مجلس" با بررسی های تاریخی نشان شیر و خورشید را یک نماد ملی و ایرانی نامید و در طی گزارشی که در روزنامه آفتاب یزد انتشار یافت آن را بی ارتباط به نشان شاهنشاهی ایران دانست و پیشنهاد بازگشت تندیس شیرهای ایرانی در میادین و ساختمانهای دولتی را دادند .

تمدن ما یگانه ها
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ : شنبه 26 ارديبهشت 1394
نویسنده : امیرحسین ناجی

همانگونه که هر کشوری  پرچمی دارد و یا هر شرکت، سازمان یا گروه برای شناسایی و همبستگی بهتر افرادش و بر اساس کارشان نماد یا علامتی را برمی گزینند، دین‌ ها و مذاهب نیز بنابر اقتضای مکانی و زمانی و برای همبستگی  و شناخته  شدنشان، از سمبل یا نمادی بهره می گیرند و این نماد و سمبل علاوه بر این که سبب همبستگی  افراد آن گروه است، مورد احترام ایشان نیز هست. برای نمونه پیروانِ دینِ مسیحیت از نماد یا نشانِ صلیب بهره می‌ گیرند، با دانایی از این که صلیب برگرفته از علامتِ خورشید در دورۀ میتراییسم است. پیروان  یهود، ستارۀ شش پر یهودا را که برگرفته از پرتوِ خورشید می باشد، به‌عنوانِ سَمبُلِ دینیِ خود برگزیده‌ اند.

زَرتُشتیان نیز از نَماد فِرَوَهَر بهره می گیرند و با اندیشۀ نیک می‌ دانند که در این نماد، بسیاری از  اندیشه‌ ها و گفته های نیک اشوزَرتُشت نهفته است؛ همبستگی، برابری زن و مرد، احترام به مقامِ بشریت، دادگری، آبادانی، پاکیزه نگهداشتنِ زمین، محیط  زیست و دیگر نیکویی ها، پاک نگهداشتنِ جسم و روان و دوری گزیدن از کژی‌ ها نمونه‌ هایی از این اندیشۀ والا و ارزشمند است. این نقش در همۀ مکان‌ های سپندینه، رسانه های گروهی زرتشتیان و یا با هر فرد نیک نهاد دیده می شود.

روشن تر و نیک تر بدانیم سَمبُل و نَماد فِرَوَهَر شامل سه پَند نیک: اندیشۀ نیک، گفتار نیک و کِردار نیک برای پیروانِ کیش اَشو زَرتُشت است.

۱) نِگاره فِرَوَهَر از سر تا سینه،نقش پیرمردیست که تجربه، جهان دیدگی و داناییِ  پیرانِ دانا و باخِرَد را می نمایاند.

۲) دستِ اَفراشته به سمت بالا، نشانۀ ستایش به درگاهِ آفریدگار و والامَنشی و بالا اندیشی است.

۳) حلقۀ دایره ای که در دستِ پیر مرد قرار دارد، نشانۀ پیمان با پروردگار و همبستگی هاست.

۴) بال های گشوده، نشانۀ اَندیشه، گفتار و کِردارِ نیک است که با پیروی از آن، بشر به کمال می رسد و نیز نشانۀ برابری هاست. خط های روی بالِ فِرَوَهَرهم نشانۀ از سی و سه اَمشاسپندان (نام فرشتگان) می باشد.

۵) حلقۀ میانِ نگاره، نشانۀ بی پایانی روزگار، و برگشتِ رفتار و کردار آدمی به خود اوست.

۶) دو رشتۀ آویز، یکی در سمتِ راست، نماد سِپَنتا مِینوبه چَم (به معنا)، مقدس، راهنمایی  به نیکویی ها، اندیشۀ نیک  و سازندگی است و دیگری درسمتِ چپ نماد اَنگِرَه مِینو به چَم (به معنا)، اهریمن، راهنمای بدی و مظهرِ شَرّ و فساد و پَلیدیست. این دو رشتۀ  آویز به چم (به معنی) دو نیروی متضاد نیکی و بدیست، که  در نهادِ آدمی وجود دارند و نشانه‌ای برای مبارزۀ همیشگی و درونی  برای سازندگی‌ هاست.

۷) دامندر سه ردیف در پایینِ نگاره، نشانۀ بداندیشی، بد گفتاری و بد کرداری است که در پایین قرار دارند، به‌این چم (معنی)، که بدی ها باید به زیرِ پا افکنده شوند.

۸) فَرتورِ(عکس) فِرَوَهَر، رویش به سمت راست (نه چپ) است که سوی راست همان سوی خاور (شرق) است که به چمِ (به معنا) روشنایی، راستی، پاکی و شادی است.

واژۀ فِرَوَهَر از دو واژه فِرَه به چمِ «پیش رو»، ووَهَر به چمِ «بَرَنده و کِشَنده» تشکیل شده است و  به چمِ (به معنایِ) «پیش بَرندۀ جوهَرِ تن و روان» است که بشر را بسوی پیشرفت  و رسایی و جاودانی  رهبری می کند.

فِرَوَهَر یکی از بخش‌های  پنج گانه وجودِ بشر (تن و روان، جان، وجدان  و فروهر) است و فِرَوَهَر در حقیقت ذرّه‌ای از پرتوِ اَهورایی (یزدان) است که در وجودِ بشر نهاده شده است.

این اثر از دوره هخامنشیان باقی مانده است  و بر سَردر بنای تاریخیِ کهن تخت جمشید به نام کاخ سه دروازه نقش بسته است. این نگاره را که در پاسارگاد و نقش رستم نیز حَکّ شده است، برخی به اشتباه اَهورامَزدا می نامند.

زرتشتیان نیک اندیش و باورمند به گفته‌ های خردمندانۀ اَشو زَرتُشت(زرتشت پاک)، نَقش فِرَوَهَر را که قدمتی بس طولانی دارد، سال های سال است که به عنوانِ نماد یا نشان برای خود برگزیده اند. برخی از خوش باوران و نیک نهادان، نیز که آشنا به کار بُرد نمادِها و یا نمادِ  فِرَوَهَر نیستند و آن را فقط زیبا  و دلنشین می پندارند، با این تصورکه از نژادِ آریایی هستند، از آن استفاده می کنند. بدون توجه به این که در سرزمینِ باستانیِ ایرانِ آریایی نژاد، نژادهای گوناگونی چون آشوری ها، کلدانی ها و مادها و دیگر نژادها زندگی می کردند که پس از گذشت زمان، هنگامی که آنان نیز به دین یا مذهبی پایبند شدند، نمادِ آن دین ها را برگزیدند.

در طی دوره‌های طولانی در تاریخ این سرزمین،  گهگاهی خراشی  بر کشور اَهورایی وارد شده، ولی برای همیشه نقشِ فِرَوَهَر پاک  در فرهنگ این سرزمین، درخشان و ابدی باقی خواهد ماند. با توجه به اصل این نماد یا آرم، بهتر است با رعایتِ به‌ جا و احترام به  قوانین و نمادهایدین زرتشتی و دین های دیگر، دین و فرهنگ خود را بهتر بشناسیم و آن را پاس بداریم.

با اندیشۀ نیک ، گفتار نیک  و  کردار نیک

تمدن ما یگانه ها
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ : شنبه 26 ارديبهشت 1394
نویسنده : امیرحسین ناجی

هخامنشیان در اقامتگاه های خود بناهایی را می ساختند که می بایستی مبین قدرت و عظمت حکومت باشد. در دوران هخامنشیان یک سبک معماری مخصوصی به وجود آمده بود که در آن سنن و آداب ملل مختلف ساکن در کشور هخامنشتیان جلوه گری می کرد. یکی از آثار اولیه معماری هخامنشیان، کاخ کورش است که در نخستین اقامتگاه هخمانشیان در پاسارگاد (پازارگاد) بنا شد و عبارت از یک رشته ساختمان هایی بود در میان باغ و محصور به دیوار.

در ویرانه این کاخ، کتیبه بسیار قدیمی محفوظ مانده که می گوید : “من هستم کورش شاه هخامنشی.” در پاسارگاد آرامگاه کورش نیز محفوظ مانده و آن بنای کوچکی است از سنگ که شبیه به خانه مسکونی با سقف دو پوششی و در روی پایه و شش پله پله بلند قرار گرفته است. در این بنا هیچ گونه تزئیناتی وجود ندارد. این مقبره از سایر مقبره های پادشاهان، که به معنی و مفهوم واقعی کلمه از بناهای معماری بشمار نمی روند، متمایز است و عبارت از حفره ای است که در درون صخره ای به وجود آمده و با برجستگی های حجاری و تزئینات معماری تزئین شده است. طبق گفته مورخان باستانی در این مقبره بر روی بستر طلا جسد مومیایی شده کورش قرار داشته است.

در پاسارگاد و نقش رستم که مقبره پادشاهان در آنجا قرار دارد، ابنیه عجیبی به شکل برج های بلند که فاقد پنجره و تزئینات است، باقی مانده و اینطور به نظر می رسد که این بناها در قدیم معابدی بوده اند. داریوش در کتیبه خود در بیستون می نویسد که وی معابدی را که گوماتا (یکی از مغ های شورشی) ویران کرده بود تجدید بنا کرده است. علاوه بر برج های اسرارآمیزی که اشاره شد، از آثار مذهبی، محراب های بزرگ سنگی و محل هایی را می توان ذکر کرد که به منظور پرستش اختصاص داشته و مسقف نیستند.

در تخت جمشید که از دوره سلطنت داریوش اقامتگاه پادشاهان بوده، ابنیه به سبک کاخ ها اهمیت زیادی دارد. کاخ های تخت جمشید در روی یک سکوی بلند قرار گرفته و با وجود داشتن اشکال مختلف معماری ساختمان واحدی را تشکیل می دهند که قدرت و عظمت دولت هخامنشیان را نمایان می سازد و از آثار ملتی است که موسس و موجد هنر و صنعت دوره هخامنشیان بوده است.

کلیه این ابنیه، به استثنای یکی از آنها که به دوره اردشیر سوم تعلق دارد، طبق فرمان داریوش و خشیارشا بنا شده و ما می توانیم از روی آنها در باره وسعت فعالیت ساختمانی این پادشاهان و سبک معماری دوران شکوه و جلال دولت هخامنشیان قضاوت کنیم.

در تخت جمشید دو نوع ساختمان به خوبی به چشم می خورد یکی “تاچار” قصر زمستانی، که در زمان داریوش ساختمان آن آغاز گردید و دیگری “آپادانا” سالن روبازی که بر روی ستون های بلند باریک با پوشش چوبی استقرار دارد. این قصر در زمان داریوش بنا شد و در زمان خشیارشا و اردشیر اول تجدید گردید. سالن صد ستونی هم که در زمان خشیارشا بنا شده از همین نوع محسوب می شود.

بنای قصر داریوش که در اقامتگاه دیگر پادشاهان در پایتخت قدیم عیلام، یعنی شوش ساخته شده، نوع دیگری است. در آنجا ابنیه قصر در اطراف حیاط مرکزی بر صبق اصول معماری ماورای دجله و فرات متمرکز شده است.

کلیه این آثار مختلف معماری، حاکی از سنن مختلفی است که بر اساس آنها سبک معماری دوران هخامنشیان به وجود آمده است. تردیدی نیست که هنر هخامنشیان از لحاظ این که یک هنر درباری بوده و از لحاظ عظمت و جلال می بایستی قدرت و جبروت پادشاهان را نمایان سازد، به دست ملل و قبایل گوناگون بنا شده و خود ایرانیان در بنای آن کمتر کار کرده اند.

در این هنر علاوه بر عناصر هنر محلی ایرانی، عناصری نیز از هنر بین النهرین و مصر و یونان نیز به چشم می خورد. در شوشو از روی کتیبه داریوش اول معلوم می شود که استادان کلیه ملل در ساختمان کاخ، که نشانه قدرت و عظمت حکومت هخامنشیان بوده است، شرکت داشته اند.


از کتاب تاریخ ایران باستان نوشته میخائیل میخائیلوویچ یاکونوف ، ترجمه روحی ارباب

تمدن ما یگانه ها
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ : شنبه 26 ارديبهشت 1394
نویسنده : امیرحسین ناجی

nEK051

ا

خانواده که امروز نیز از مقدس‌ترین نهادهای اجتماعی به شمار می‌رود، همواره در این سرزمین از اهمیت والایی برخوردار بوده است. تا بدان ‌جا که در اعتقادات ایرانی تشکیل خانواده به صورت تکلیفی دینی در آمده است.در آن زمان که زن‌ربایی و حتی خرید زن در میان بسیاری از ملل و اقوام هند و اروپایی معمول و متداول بود، ازدواج ایرانی در سایه نظم و نسقی که آیین زرتشت آورده بود، نتیجه عقد بود.وجود ایزد بانوانی چون آناهیتا و اشی و نقش آنان در تفکرات ایرانی اهمیت خانواده را بیشتر می‌نمایاند.آناهیتا با صفات نیرومندی، زیبایی و خردمندی، به صورت ایزد بانوی عشق و باروری نیز در می‌آید، زیرا چشمه حیات از وجود او می‌جوشد و بدین گونه «مادر خدا»‌ نیز می‌شود. و اشی نماد توانگری و بخشش، ایزد بانویی است که پیشرفت و آسایش به خانه‌ها می‌برد و خرد و خواسته می‌بخشد.

 

به نظر ایرانیان، ازدواج نتیجه تراضی زن و مرد بود و این ازدواج در آن واحد معنی مذهبی و اجتماعی داشت. زندگی زناشویی و خانواده از لحاظ اجتماعی نیز از اهمیت والایی برخوردار بود تا بدان‌جا که در زمان ساسانیان، شاهنشاهان، به عنوان نمایندگان راستین اهورامزدا در روی زمین از ازدواج مردم حمایت می‌کردند.
دولت هر سال برای عده زیادی از دوشیزگان نیازمند جهاز فراهم می‌آورد و دختران بی‌صاحب و بی‌جهاز را به خرج خود شوهر می‌داد و در انجام دادن این گونه نیکوکاری‌ها خسرو انوشیروان سرآمد دیگر پادشاهان ساسانی بود.

ایرانیان آن‌چنان به خانواده اهمیت می‌دادند که از مشاغلی که مستلزم تجرد بود یا از زندگی حادثه جویانه که مردان را مدتی دراز از کانون خانواده دور نگه می‌داشت، مانند دریانوردی و بازرگانی، خوش‌شان نمی‌آمد.حتی سربازان ایرانی همه زن داشتند و دلبسته اجاق‌های خانوادگی خود بودند و هر سال، جز چند ماهی خدمت به شاه مملکت دینی به گردن نداشتند. خانواده از چنان بنیان محکمی‌ برخوردار بود که حتی بچه‌دار نشدن و نازایی زن دلیلی بر برهم خوردن پیمان زناشویی نبود. زرتشتیان در این گونه موارد به راحتی بچه‌ای را به فرزندی می‌پذیرفتند.

اقسام ازدواج در ایران باستان
در مورد انواع پیوند زناشویی در ایران باستان گفتنی است که زن و مرد به ۵ صورت و تحت عناوین پادشاه زن- چاکر زن- ایوک زن- ستر زن- خودسر زن پیوند زناشویی می‌بستند که هر یک جداگانه به شرح زیر است:
۱- پادشاه زن : این نوع ازدواج به حالتی گفته می‌شد که دختری پس از رسیدن به سن بلوغ با موافقت پدر و مادر خود با پسری ازدواج می‌کرد و پادشاه زن از کاملترین حقوق و مزایای زناشویی برخوردار بود و کلا" همه دخترانی که برای نخستین بار و با رضایت پدر و مادر ازدواج می‌کردند، پیوند زناشویی آنان تحت عنوان پادشاه زن ثبت می‌شد..

۲- چاکر زن : این نوع ازدواج به حالتی اطلاق می‌شد که زنی بیوه به عقد و ازدواج با مرد دیگری در می‌آمد. این زن با زندگی در خانه شوهر دوم خود حقوق و مزایای پادشاه زن را در سراسر زندگی مشترک دارا بود، ولی پس از مرگ آیین کفن و دفن و سایر مراسم مذهبی اش تا سی روزه توسط شوهر دوم یا بستگانش برگزار می‌شد. ولی هزینه های مراسم بعد از سی روزه به عهده بستگان شوهر اولش بود، چون معتقد بودند در دنیای دیگر این زن از آن نخستین شوهر خود خواهد بود و به همین علت پیوند دوم او تحت عنوان چاکر زن یاد می‌شد.
حال برای برخی ناآگاهان پیوند زناشویی از نوع چاکر زن را اختیار کردن زن صیغه ای توسط پدران ما در گذشته قلمداد کرده و پادشاه زن را زن عقدی بیان می‌کنند که صحت ندارد.

۳- ایوک زن: این نوع ازدواج زمانی اتفاق می‌افتاد که مردی دختر یا دخترانی داشت و فرزند پسر نداشت و ازدواج تنها دختر یا کوچکترین دخترش تحت عنوان ایوک ثبت می‌شد و رسم بر این بود که اولین پسر تولد یافته از این ازدواج به فرزندی پدر دختر در می‌آمد و به جای نام پدرش نام پدر دختر را بعد از نامش می‌آوردند و این نوع ازدواج باعث شده که برخی افراد غیر مطلع برچسب ازدواج با محارم را به زرتشتیان بزنند و اظهار کنند که پدر با دختر خود ازدواج می‌کرده است. اینک اشتباه افراد ناآگاه کاملا" مشخص شد و اتهام ازدواج با محارم کاملا" مردود است.

۴- ستر زن: وقتی که فرد بالغی بدون ازدواج در می‌گذشت، پدر و مادر یا خویشان این فرد موظف بودند به خرج خود و به یاد فرد درگذشته دختری را به ازدواج پسری در می‌آورند. شرط این نوع ازدواج آن بود که دختر و پسر متعهد می‌شدند که در آینده یکی از پسران خود را به فرزند خواندگی فرد درگذشته بدون زن و فرزند درآورند.

۵- خودسر زن: اگر دختری و پسری پس از رسیدن به سن بلوغ برخلاف میل والدین خود خواستار ازدواج با یکدیگر می‌شدند و مصر بر این امر نیز بودند، با وجود مخالفت والدین ازدواج آنها منع قانونی نداشت و زیر عنوان خودرای زن ثبت می‌گردید و در این بین دختر از ارث محروم می‌شد، مگر اینکه والدینش به خواست خود چیزی به او می‌دادند یا وصیت می‌نمودند که بدهند.
این نوع ازدواج ها در ایران باستان انجام می‌شد امروزه ازدواج ها تحت این عناوین ثبت نمی‌شود.

سفره گواه گیری (سفره عقد)در ایران باستان
درگذشته ایرانیان باستان به جشن عروسی سور میگفتند عروس لباس سبز می پوشیده و تور یا پارچه ای سبزرنگ روی سرمی انداخته،داماد نیزعرقچین سبز بر سر و روی شانه راست او چادرشب یا دستمال سبز انداخته می شده در پشت سرداماد برادر یا یکی ازبستگان بسیار نزدیک او می ایستاده و دردست (یا در سینی کوچک) یک دستمال سبز،یک انارشیرین یک تخم مرغ یک قیچی و کمی نقل و شیرینی و آویشن همراه با نخ و سوزن سبز رابالای سرداماد نگه می داشته، یا در داخل سفره ای به نام سفره گواه (سفره عقد) قرار می دادند.

سفره گواه معمولا سبز رنگ و شامل موارد زیر است:
نگاره اشو زرتشت -کتاب اوستا و کُشتی باز نشده- شمع یا لاله یا چراغ روشن- قند سبز- گلدان گل و سرو – نقل وشیرینی – انارشیرین – یک تخم مرغ – یک عدد قیچی – یک ظرف کوچک آویشن مخلوط با برنج وسنجد – نخ وسوزن سبز – لورک عروسی(مخلوط هفت نوع آجیل شیرین) که روی آن نقل وشیرینی ریخته شده – گلاب و آینه.

۱-کتاب اوستا (کتاب آسمانی) و کشتی :
این دو نشان این است که عروس و داماد وبعدها فرزندانشان تابع قوانین دین بوده و باید برابر دستورات آن رفتار کنند.

۲-قند سبز:
نشان سبزبختی وشیرین کامی است که بعد از گواه گیری(عقد) به عنوان هدیه به موبدی که گواه گرفته می دهند.

۳-چادرشب یا شال سبز:
که بر روی شانه داماد می اندازند نشانه این است که از این به بعد مخارج زندگی بردوش داماد است و انداختن پارچه سبز بر روی سفره عقد به جای آن به همین مفهوم می باشد.

۴-تخم مرغ:
به این معنا است که همه اختیاراتی که پدر و مادر عروس و داماد درحق فرزندانشان داشته اند را از خود سلب کرده و به یک تخم مرغ مصالحه کرده وآن را بیرون می اندازند و از آن به بعد درصورتی که از آنها خواسته شود راهنمایی خواهند کرد ولی زوج جوان را مجبورنمی کنند که مطابق میل ایشان رفتارکنند.

۵- انارشیرین :
نشانه شیرین کامی و فرزندان زیاد است.

۶- برگ آویشن مخلوط با برنج و سنجد ونقل:
نقل نشان شیرین کامی-برنج (درگذشته جو بکارمی بردند) نشانه برکت زندگی – سنجد محرک عشق و دلدادگی و آویشن خوش بویی و سرزندگی است که موبد هنگام خواندن اوستای تندرستی روی شانه عروس و داماد می ریزد.

۷-نخ و سوزن:
نشان پیوند و دوختن است،اگر در زندگی زناشویی رخنه ای پدید آید یا فاصله ای ایجاد شود باید با نخ و سوزن مینوی(معنوی) آن را بدوزند و نگذارند بزرگتر شود.

۸-قیچی:
از دو تیغه درست شده و زمانی که دو تیغه با هم کارکنند برش ایجاد می شود یعنی عروس و داماد نقش دو تیغه قیچی رادارند که با همدلی وهم اندیشی وهمکاری می توانند زندگی را پیش ببرند.

 

تمدن ما یگانه ها
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ : شنبه 26 ارديبهشت 1394
نویسنده : امیرحسین ناجی

لوحه‌ های تخت جمشید وجود جاده‌ های عظیم را تأیید می‌ کنند. در این لوحه‌ ها حرکت گروه‌ ها یا افرادی که وارد ایران می‌ شده یا در ایران مسافرت می‌ کرده‌اند ثبت شده‌ است و ما می‌ توانیم از آن‌ ها پی ببریم که هندوستان، آراخوزیا، کرمان و بلخ همگی از طریق نظام عظیم راه‌ های ایران با هم ارتباط داشته‌ اند.

متون به دست آمده از تخت جمشید گواه آن است که شبکه‌ ی جاده‌ ها سراسر امپراتوری پهناور ایران را پوشش می‌ داده و از این روی، سیستم نگهبانی و تدارک راه‌ ها و مسافران در تمام ایالات از شرق تا غرب عمل می‌ کرده است. در میان لوحه‌ ها به چهار سفر میان سارد و شوش (یا تخت جمشید) برمی‌ خوریم. از بسیاری مناطق دیگر امپراتوری نظیر بلخ، کرمان، هندوستان، آراخوزیا یا قندهار، هرات، بابلیه، ماد، مصر نام برده شده است.

به عنوان یک امر بدیهی می‌ توان گفت که جاده‌ های شاهی ایران پیش از این‌که مورد استفاده‌ ی پارسیان قرار بگیرند، مورد استفاده‌ ای آشوریان بوده‌ اند؛ به ویژه آن‌ که قسمت شرقی جاده‌ ای شاهی که کیلیکیه را به شوش می‌ پیوست، از نظر قدمت پیش از تشکیل دولت پارس بوده است. این راه‌ ها و تدارکات مرتبط، در انتقال سپاه از یک منطقه به منطقه بسیار اهمیت داشته است چرا که یک امپراتوری با چنان وسعتی دائماً با خطر آشوب و یا تجزیه‌ طلبی همراه بوده است.

ما از طریق هرودوت درباره‌ای راه شاهی می‌ دانیم که:

«در سراسر این جاده ایستگاه‌های شاهی تعویض اسب و نیز مهمانسراهای عالی ساخته شده است و جاده در همه‌ جا از مناطق مسکونی و ایمن می‌ گذرد. این جاده در لودیا و فریگیه بیست ایستگاه شاهی دارد که بنابراین مسافت آن برابر با ۹۴/۵ فرسنگ است. پس از فریگیه به رود هالیس [قزل ایرماق کنونی] می‌ رسد؛ در این‌ جا دروازه‌ هایی هست که یگانه محل‌ های گذر محسوب می‌ شوند و نیز دژ استواری در آن ساخته شده است.

درآن سوی رودخانه، کاپادوکیه است؛ تا مرزهای کیلیکیه ۲۸ ایستگاه وجود دارد و بنابراین ۱۰۴ فرسنگ است. برای ورود به کیلیکه باید از دو دروازه گذشت و از برابر دو دژ عبور کرد. پس از آنجاده به اندازه ۳ ایستگاه کیلیکه را می‌ پیماید که برابر ۱۵/۵ فرسنگ است. رودخانه‌ ای که باید با قایق از آن گذشت مرز کیلیکیه با ارمنستان را تشکیل می‌ دهد، و این رودخانه فرات نام دارد.

در ارمنستان در سراسر راه ۱۵ ایستگاه و ۱۵ مهمانسراست که پس مسافتی برابر با ۵۶/۵ فرسنگ را جاده طی می‌ کند که البته دژی نیز وجود دارد. […] پس از ارمنستان به سرزمین ماتی‌ ین‌ ها می‌ رسیم که در آن چهار ایستگاه شاهی است. سپس سرزمین کیستی [کاسی] است که در طول جاده آن یازده ایستگاه ساخته شده و بنابراین ۴۲/۵ فرسنگ است تا خواسپس [کرخه] یعنی رودی که از آن نیز باید با قایق گذشت و شهر شوش در کنار آن ساخته شده است. بنابراین جمع ایستگاه‌ های تعویض اسب شاهی ۱۱۱ و به همین تعداد مهمانسرا در اختیار مسافرانی است که از سارد به شوش می‌ روند.»

اطلاعات هرودوت کمی گیج‌ کننده است چرا که فاصله‌ ی میان دو ایستگاه شاهی میان لودیه و فریگیه می‌ باید ۴/۷۲۷ فرسنگ بوده باشد از طرفی فاصله‌ ی دو ایستگاه میان کاپادوکیه و کیلیکیه ۳/۷۱۴ فرسنگ است. در ادامه هرودت اطلاعاتی درباره‌ ی راه بعد از «دو دژ» ارائه کرده که به موجب آن فاصله‌ی ایستگاه‌ها ۵/۱۶ فرسنگ بوده است فاصله‌ ی ایستگاه‌ ها در ارمنستان ۳/۷۶ و در سرزمین کاسی‌ها ۸۶/۳ فرسنگ بوده است. گویا فاصله‌ ی ایستگاه‌ ها ارتباط مستقیمی با میزان تأمین بودن امنیت راه‌ ها داشته است و اینگونه نبوده که در تمام طول راه، فاصله هر دو ایستگاه، ثابت و به یک اندازه باشد. امنیت محورهای بزرگ توسط پادگان‌ ها و پاسگاه‌ های نگهبانی متعدد تأمین می‌ شد.

آرشام، ساتراپ ایران در مصر، به بازرس خود «نهتی‌هور» طی گذرنامه‌ ای اجازه می‌ دهد تا با استفاده از آن در طول راه‌ در ایستگاه‌ ها، سهمیه‌ ی غذایی دریافت کند. مقامات مربوطه مقادیر قید شده در مجوز را تهیه می‌ کنند و می‌ پردازند و گزارش آن‌ را به حسابداری مرکزی می‌ دهند که در آن‌ جا حساب صادرکننده‌ ی مجوز بدهکار می‌ شود. دریافت این جیره‌ ها بسیار منظم انجام می‌ گرفت و اگر دارنده‌ ی مجوز از حد خود تجاوز می‌ کرد و بیشتر توقف می‌ کرد مقامات مجاز نبودند که سهمیه‌ ی بیشتری در اختیارش قرار دهند.

در این گذرنامه‌ می‌ خوانیم:

«از آرشام به مردوک، بازرس پکید در […]، نبودالانی بازرس در لائیر، زاتوواهیای بازرس در آرزوهین، اوپاستابارای بازرس در آربلا، […]، و ماتالوباش، باگافارنای بازرس در سالام، و فرادافارنا و گائوزانا بازرسان دمشق.

[اکنون] بازرس من به نام نهتی‌ هور در حال حرکت به مصر است. شما باید سهمیه‌ های زیر را به حساب املاک من در ایالات خود روزانه به آن‌ ها بپردازید:

آرد سفید دو کوارت، آرد رامی سه کوارت، شراب یا آب جو دو کوارت، [گوسفند] یک رأس. همچنین به هر یک از ده خدمتکار ایشان روزانه یک کوارت آرد و علوفه برای اسبانش داده شود. به دو کیلیکیه‌ تی و یک پیشه‌ ور که هر سه از خدمتکاران من و با او در حال حرکت به مصر هستند، هر یک روزانه یک کوارت آرد داده شود. هر بازرس باید بنابه جاده‌ ای که از هر ایالت به ایالت دیگر تا رسیدن به مصر وجود دارد، به آن‌ ها این جیره‌ ها را پرداخت کند. اگر او خواست در محلی بیش از یک روز توقف کند، برای روزهای اضافی به آن‌ ها سهمیه بیشتر داده نشود.» 

پیک‌ های اسپارتی که می‌خواستند به ایران بروند می‌ بایست از فرمانده سپاهیان مناطق ساحلی مجوز دریافت کنند؛ نمونه‌ های دیگری وجود دارد که نشان می‌ دهد حتی سفیران یونانی برای عبور در این راه‌ ها به مجوز استانداران هخامنشی نیاز داشته‌ اند.

گزنفون، تأسیس چاپارخانه را به کورش منسوب داشته است:

«یکی از ابتکارات کورش که مخصوصاً با توجه به وسعت عظیم امپراتوری‌ اش بسیار حائز اهمیت است این است که از گوشه‌ های بسیار دوردست مملکت خویش پیوسته آگاه بود و جزئیات وقایعی که در کلیه‌ ی ایالات می‌گذشت بر او پوشیده نبود. چون قدرت و توانایی اسبان چاپار محدود بود، لذا در فواصل معین چاپارخانه‌ های مجهز با اسبان چابک به تعداد کافی معین نموده بود و قاصدان همیشه آماده‌ ی رساندن خبر بودند.

در هر چاپارخانه مرد تیزهوشی مراقب بود که به محض اینکه چاپاری با پیام و نام می‌ رسید آن را تحویل می‌گرفت و به مرد مطمئنی که آماده بود تحویل می‌ داد و او را روانه می‌ ساخت و اسب و چاپار استراحت می‌ کردند تا چاپار از سمت دیگر برسد و به مقصد حرکت کنند.»

این جاده‌ها و چاپارخانه‌ ها بعد از دوره‌ی هخامنشی نیز در ایران مرسوم بوده‌ اند. ایزیدور خاراکسی اطلاعات سودمندی در مورد آن‌ ها در دوره‌ ی اشکانی به یادگار گذاشته است. وی در این اثر راه‌ ها و جاده‌ های شاهی را که از شرق به غرب و از شمال به جنوب در قلمرو پارت‌ها امتداد داشته توصیف می‌ کند. 


 

تمدن ما یگانه ها
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ : شنبه 26 ارديبهشت 1394
نویسنده : امیرحسین ناجی

به عنوان یکی از علاقمندان کورش بزرگ، اعلام می کنم که کورش برای من ـ و برای امثال من ـ نه قدیس است، نه از آسمان فرو افتاده، نه نشانه هایی از تفاوت هایی خونی یا برتری های مشابه آن با دیگران دارد، نه امپراتور باستانی بودنش ـ و اصولاً باستانی بودن اش ـ مهم است، و نه آمدن نامش در تورات یا قرآن سبب برتری اش بر دیگران شده؛ بلکه از نظر من ـ و برای امثال من ـ فقط و فقط فرمانی که او برای آزادی انسان صادر کرده عامل احترام به او است…

چرا که نه تنها در آن زمان سندی به قد و قامت و اندازه ی فرمان او در ارتباط با زندگی زمینی انسان بوجود نیامده بود بلکه تا قرن های قرن بعد، در کل جهان و حتی در اکنون سرزمین ما، وجود نداشته است و در نتیجه، برخی از آن چه که کورش در این فرمان گفته آن چنان امروزی است ـ یعنی منتاسب با قرن بیست و یکمی است که ما در آن زندگی می کنیم ـ که ایراد همه ی کسانی را که می گویند از او نباید گفت چون در دوره ی باستان می زیسته، و از او گفتن را به عنوان «باستانگرایی» نام می برند، پوچ و بیهوده می کند.

اگر به تاریخ تکامل حقوق انسان، از دنیای وحش تا دنیای امروزمان که در آن والایی و کرامت انسان و قدر و ارزش حقوق او به تثبیت رسیده، نظری بیاندازیم، می بینیم که هدف قرن ها تلاش و رنج مردمان در سراسر جهان ماهیتی نداشته جز تحقق آرزوهای مهمی چون عدالت و آزادی و صلح؛ یعنی پدیده هایی که بتوانند همچون چتری از آرامش و سلامت و شادمانی و رفاه بر زندگی آن ها سایه افکنده و از سلطه ی تبعیض های قومی، نژادی، مذهبی، و فرهنگی بر زندگی شان جلوگیری کند و از خشونت و رنج در امانشان دارد. اما در طول همین تاریخ، کمتر سندی را در دست داریم که نشان از این همه یا اندکی از آن ها را در خود داشته باشد.

در اینجا، البته، منظور من از «اسناد»، متون نوشته شده به وسیله ی مصلحان یا اندیشمندان جهان که بازتاب دهنده ی خواست مردمان بوده اند نیست. منظورم اسنادی است که این خواست ها را از موضع قدرت سیاسی و به عنوان قوانینی ملی و سپس بین المللی قابل اجرا دانسته باشند. این گونه اسناد اندک را می شود بیشتر پس از قرون هفده و هجدهم دید؛ پس از آغاز دوران روشنگری بزرگ؛ پس از پایان دوران قدرت کلیسا که به دوران سیاه مشهور است؛ پس از انقلاب صنعتی که حضور انسانی و برابر زن را در جهان محقق ساخت؛ و پس از آنکه مردمان سرنوشت خویش را در دست خود گرفتند.

مهمترین این اسناد عبارتند از قوانین تغییر یافته در انگلستان به نفع مردم و پس از قیام ۱۶۸۸، فرمان لغو برده داری در آمریکا به وسیله لینکلن و پس از شورش های مختلف مخالفان تبیعض و برده داری و نشست های روشنفکران و مصلحان اجتماعی در فرانسه پس از کشتارهای انقلاب کبیر فرانسه و ساختن طرحی به عنوان حقوق شهروندی یا حقوق انسان در دوران پیش از نوشتن قانون اساسی این کشور.

این قوانین، طی سال ها و به مرور، نه تنها مردمان این کشورها را از دوران وحش و سپس از قرون وسطی دور و به دوران تحقق خواست های آزادی بخش نزدیک کرده اند، بلکه نمونه هایی محسوب شده اند برای کشورهای دیگری که قصد گذار از دنیای تبعیض به دنیای برابری ها را داشته اند. در واقع، نتیجه ی همه ی رنج ها، شورش ها، انقلاب ها، و نتیجه ی همه ی خواست های بشری برای عدالت و رفاه و شادمانی و رفع تبعیض، اکنون در چند ورق ساده ی کاغذ و به نام «اعلامیه ی جهانی حقوق بشر» چتر خویش را بر سر مردمان جهان گسترده است. البته، اگرچه اکنون اعلامیه ی جهانی حقوق بشر مورد قبول بیشترین کشورهای جهان است، هنوز بیشترین مفاد آن در جهان پشتوانه ی قانونی و قابل اجرا ندارد.

نکته در این است که مردمان کشورهای پیشرفته ای که یا خودشان بخش هایی از این اعلامیه را برساخته و در قوانین خویش جای داده اند، و یا مفاد آن را قبول دارند، اکنون سخت به خود می نازند و در هر مناسبتی یاد زنان و مردانی را که آغازگران این تحولات در سرزمین شان بوده اند گرامی می دارند. هیچ آمریکایی نمی گوید که «به من چه که آبراهام لینکلن حدود صد و پنجاه سال پیش برده داری را لغو کرد»، یا مردمان فرانسه نمی گویند «به ما چه که چند قرن پیش بزرگان ما حقوق شهروندی را نوشتند و زمینه های اعلامیه حقوق بشر را فراهم ساختند»؛ چرا که برای مردمان متمدن تنها آن چه هایی در جهان کهنه می شوند که کاربردی امروزی و انسانی و شریف نداشته باشند و چنین است که ما نمی توانیم نسبت به کورش بزرگ و منشور او بی تفاوت باشیم؛ نمی توانیم ایرانی باشیم و به او احترام نگذاریم؛ نمی توانیم انساندوست باشیم و او را به عنوان یکی از سرآمدان عشق به انسان ندیده بگیریم؛ نمی توانیم به حقوق بشر احترام بگذاریم اما نام او را پنهان کنیم.

اینجا، و از این نگاه، فقط کافی است به سه بند از گفته های او در منشور نگاه کنیم؛ بندهایی که از زبان اصلی به زبان های مختلف ترجمه شده اند و آن ها را با اعلامیه ی جهانی حقوق بشر که قرن ها پس از او بوجود آمده است، مقایسه کنیم. آری، فقط همین سه بند:

+ فرمان کورش در ارتباط با برده داری و کار بی مزد:

من شهر بابل و همه ی دیگر شهرهای مقدس را در فراوانی نعمت پاس داشتم، درماندگان در بابل را که به بیگاری کشانده بودند، از درماندگی و بیگاری برهانیدم.

– اعلامیه حقوق بشر در مورد بردگی و بیگاری: ماده ی ۴

هیچ کس را نباید در بردگی یا بندگی نگاه داشت : بردگی و داد و ستد بردگان به هر شکلی که باشد ، ممنوع است.

+ فرمان کورش در مورد آزادی محل سکونت:

همگی آن مردم را که پراکنده بودند،{آواره و تبعیدی} فراهم آوردم و آنان را به جایگاه های خویش بازگردانیم.

– اعلامیه حقوق بشر در مورد آزادی محل سکونت: ماده ی ۱۳

۱) هر شخصی حق دارد در داخل هر کشور آزادانه رفت و آمد کند و اقامت گاه خود را برگزیند.

۲) هر شخصی حق دارد هر کشوری ، از جمله کشور خود را ترک کند یا به کشور خویش بازگردد.

+ منشور کورش در مورد ممنوعیت شکنجه و آزار:

سربازان بسیار من دوستانه اندر بابل گام برمی داشتند، من نگذاشتم کسی (در جایی) در تمامی سرزمین های سومر و اکد ترساننده باشد

– اعلامیه حقوق بشر در مورد ممنوعیت شکنجه و آزار: ماده ی ۵

هیچ کس نباید شکنجه شود یا تحت مجازات یا رفتاری ظالمانه ، ضد انسانی یا تحقیر آمیز قرار گیرد.

به نظر من، این بندها و شباهت بدون تردیدش به اعلامیه حقوق بشر، نشاندهنده اهمیت و بزرگی انسانی کورش است. در عین حال زیباترین بخش فرمان کورش در این دوران خاص از زندگی ما ایرانی ها، همین ممنوعیت آزار مردمان است. کورش به عنوان یک رهبر سیاسی در ۲۵۰۰ سال پیش، نه تنها شکنجه را، که ترساندن مردم را حتی، مجاز نمی دانسته است؛ آن هم نه در قرن بیستم و بیست و یکم که در زمانه ای که بر بیشترین کشورهای جهان قانون خشونت و وحش حاکم بوده است. در واقع او تنها رهبر زمانه اش بود که ترساندن مردم را افتخار نمی دانست… 

تمدن ما یگانه ها
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0

آخرین مطالب

/
به وبلاگ من خوش آمدید برای شما ارزوی موفقیت دارم