افسانه ی کورش
مطالب زیبا و علمی و ایامیدانید هایی که در هیچ وبلاگی پیدانمی شود
تاریخ : چهار شنبه 23 ارديبهشت 1394
نویسنده : امیرحسین ناجی

                                                                  یونانیان نقل می کنند که هخامنش نام بنیان گذار  سلسله هخامنشیان است. اما احتمال دارد که داریوش اول برای این که بین خود و کوروش اول ارتباط خونی برقرار کند این جد مشترک را اختراع کرده است. منابع یونانی می گویند که پس از  مرگ هخامنش پسرش «تیش پیش» جانشین او شد و به رهبری او قوم پارس شهر انشان را تصرف کرده و در آن مستقر شدند. امروزه این شهر را با نام «تپه ی مالیان» و یا «تل مالیان» می شناسیم که در کوه های زاگرس واقع در استان فارس قرار دارد. ثمره این پادشاه کوروش دوم است که بر قوم ماد غلبه کرده و امپراتوری پارس را بوجود آورده است.

مسلما تیش پیش یک چهره تاریخی است اما در متون فارسی کهن به او نه بعنوان پسر هخامنش که به عنوان یک هخامنشی اشاره می شود و در نتیجه امر مسلم آن است که او از خاندان هخامنشی بوده است. هنگامی که در سال ۶۴۰ قبل از میلاد «آشور بانی پال» پادشاهی ایلام را کلا برانداخت پارس ها از این موقعیت استفاده کرده و در قلمرو پادشاهی انشان اعلام استقلال کردند و اگرچه تا سال ها بعد زبان ایلامی زبان رسمی کشور آنها بود اما خودشان به پارسی تکلم می کردند که یکی از زبان های هندو ایرانی است. در سال ۵۵۹ قبل از میلاد کوروش (که در پارسی کهن خوروش بوده است) جانشین پدر خود کمبوجیه شد و در آغاز ناگزیر بود همچون پدران خود تسلط پادشاهی ماد را بپذیرد. تاریخ نویس یونانی «هرودوت» در کتاب «تواریخ» خود شرح مفصلی از به قدرت رسیدن کوروش را بر حسب بهترین منابع در دسترسش آورده است. داستانی که او نقل می کند شبیه دیگر مطالب افسانه ای در مورد رها کردن کودکی اشرافی است. افسانه ای همچون «رومولوس» و «ادیپوس».

در این افسانه گفته می شود که کوروش نیمی پارسی و نیمی ماد بوده است و در زمان پدربزرگ مادری اش «آستیاک» که بر آشوری ها پیروز شده بود بدنیا آمد پس از این تولد آستیاک خوابی می بیند که مغان آن را به نشانه ای تعبیر می کنند که از سرنگون شدن او به دست نوه اش حکایت می کند در نتیجه او به یکی از خدمتکاران خود به نام «هارپاک» دستور می دهد که کوروش نوزاد را بکشد. هارپاک که از نظر اخلاقی نمی توانست چنین کند یکی از چوپانان پادشاه به نام «میتریدات» را احضار کرده و به او دستور می دهد کودک را به قتل برساند. میتریدات که از این دستور آشفته می شود جریان را با همسرش «سینو» در میان می گذارد. سینو که اخیرا کودکی مرده را بدنیا آورده بود به شوهرش پیشنهاد می کند که پیکر کودک مرده را به جای کوروش بگذارند و خود او را بزرگ کنند. میترادات فرزند مرده خود را به عنوان مدرک انجام دستور به هارپاک نشان می دهد. سال ها بعد وقتی آستیاک کشف می کند که نوه او همچنان زنده است دستو رمی دهد سر پسر هارپاک را بریده و به هنگام شام آن را در بشقاب او بگذارند. هارپاک به انتقام کوروش را قانع می کند که پارس ها را به شورش بکشاند به این ترتیب بین سال های ۵۵۰ و ۵۴۹ و به کمک هارپاک کورش پارس ها را رهبری کرده و شهر اکباتان را به تصرف در می آورد و بدینسان سرزمین ماد به دست او می افتد. اما آن چه که  از نظر تاریخی قطعی محسوب می شود آن است که کورش پارس ها را گرد هم آورد و در سال ۵۵۰ قبل از میلاد ارتش آستیاک را شکست داد و آستیاک و بزرگان ماد را به اسارت گرفت. و خود پادشاهی متحد پارس را بنیان نهاد.

جنگ بعدی کورش با کرسوس فرماندار لیدیا بود که از طریق وصلت با آستیاک اتحاد داشت. گفته می شود که کرسوس از پیشگوی معبد دلفی می پرسد که اگر با کورش بجنگد چه خواهد شد. و پاسخ می شنود که اگر از رودخانه پالیس رد شوی یک امپراتوری بزرگ از بین خواهد رفت. کرسوس با اعتماد به پیروزی خود در مرکز ترکیه کنونی با سپاه کورش روبرو شد اما کورش با مهارت و نوآوری شیوه جنگ مرسوم را تغییر داد هنگامی که قرار بود به مناسبت زمستان جنگ را متوقف کنند و کرسوس چنین کرد کورش از توقف جنگ سرباز زد و شهر ساردیس پایتخت لیدیا را گرفت و کرسوس را اسیر کرد. بدینسان لیدیا ضمیمه قلمرو کورش شد. در تاریخ وقایع «نابونی دوس» آمده است که «کورش به سرزمین لیدی تاخت پادشاهش را کشت اموالش را تصرف کرد» به علت از بین رفتن  قسسمتی از این تاریخ به نظر می رسد که مطالب آن درست نباشد. اما منابع یونانی بیان می کنند که کورش کرسوس را امان داد و او را به عنوان مشاور خود منصوب کرد و او حتی در زمان سلطنت پسر کورش نیز در این سمت بود.

در اکتبر سال ۵۳۹ کورش بابل را محاصره کرد بر اساس مدارک نوشته شده به دست منابع بابلی پیروزی کورش بدون خونریزی انجام گرفت. و در پی این پیروزی لقب کورش چنین شد: «پادشاه بابل، پادشاه سومر و آکاد، و پادشاه چهار جانب جهان» این لقب درست به نظر می رسد چرا که پس از فتح بابل امپراتوری پارس از آسیای صغیر و یهودیه تا دره هند امتداد داشت و همه ی هلال حاصلخیز جهان آن روز را در خود گرفته و بزرگترین امپراتوری تاریخ بود.

کوروش اداره  امپراتوری خود را به صورت ایالتی و با مدیریت کسانی که ساتراپ خوانده می شدند انجام می داد. ساتراپ ها در کار خود مستقل بودند و تنها به دولت مرکزی مالیات و سرباز می دادند کورش پس از فتح بابل اعلامیه ای صادر کرد که بر روی یک استوانه گلی که به استوانه کوروش مشهور است نوشته شده و در آن شرح پیروزی ها و انساندوستی های کورش و همچنین شجره خاندان شاهی اش ذکر شده اند. این استوانه در سال ۱۸۷۹ در بابل کشف شده  و اکنون در موزه بریتانیا نگاهداری می شود.

اگرچه انتشار این استوانه در ادامه سنتی محسوب می شود که در بین النهرین از هزاره سوم قبل از میلاد مرسوم و در  آن شاهان اقدامات و اصلاحات خود را شرح می داده اند اما در آن میان استوانه کورش است که به عنوان اولین منشور حقوق بشر شناخته شده است و در هزار و نهصد و هفتاد و یک سازمان ملل متحد آن را به همه زبان های رسمی این سازمان ترجمه کرده است. این منشور مضامین عمومی حاکمیت پارس ها را بیان می دارد که عبارت است از: تساهل مذهبی، الغای برده داری، آزادی انتخاب شغل، و گسترش امپراتوری

کورش با اتخاذ سیاستی مبنی بر انساندوستی بجای سرکوب و نیز احترام گذاردن به مذاهب محلی توانست مردم تحت فرمان خود را به پشتیبانان مشتاق خود تبدیل کند. نمونه ای از این امر را می توان در فصل عزرای کتاب تورات یافت که شرح می دهد چگونه جمعیت بزرگی از یهودیان پس از آن که معبدشان به فرمان کورش بازسازی شد از بابل به سرزمین خود بازگشتند.

به دلیل این گونه رفتار های کورش، یهودیان او را پادشاهی عادل دانسته و تحسین کرده اند. او تنها غیر یهودی تاریخ است که در کتاب یهودیان به عنوان مسیح خداوند خوانده شده امروزه نیز در کشور اسراییل نام کورش بر خیابان ها و خانواده های اسراییلی متعددی گذاشته شده است.

بنا بر گزارش هرودوت کوروش در جنگ با ماساگت ها که قبیله  بیابانگردی در شمال قلمرو او بودند کشته شد. ملکه ماساگت که تومیریس نام داشت جانشین پسر خود شد که از کورش شکست خورده بود. «ست سیاس» تنها از این نکته خبر می دهد که مرگ کورش در ۵۲۹ قبل از میلاد به هنگام جنگ با قبایل مستقر در سرچشمه رود فرات اتفاق افتاد. پیکر او را در شهر پاسارگاد دفن کردند. دو تاریخ نویس یونانی «استرابو» و «آریان» بر اساس گزارش کسانی که در جریان حمله اسکندر به ایران به پاسارگاد رفته بودند توصیف های دقیقی از آرامگاه او به دست داده اند.


 




|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
مطالب مرتبط با این پست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه:








آخرین مطالب

/
به وبلاگ من خوش آمدید برای شما ارزوی موفقیت دارم